افزودن دیدگاه جدید

متن زیر، تفسیری است از بازدیدی که در تیرماه 1398 در چند نوبت از محلة کن داشتم. گزارش این بازدید را در پایان این متن آوردهام و خوانندگان پرحوصله و حرفهای را پیشنهاد میدهم که نخست آن را بخوانند و خود به تفسیر آن بپردازند. آنگاه اگر خواستند، تفسیر مرا، به عنوان یکی از تفسیرهای ممکن، نیز بخوانند.
تفسیری بر گزارش بازدید از محلة کن
محلة کن نمونهای از محلههای لبة شهری است، جایی که شهر تمام میشود. ایستگاه آخر، پایان دنیا، جایی که پس از آن، یا باید با همان خط برگردی و از لبه فاصله بگیری، یا روی لبه راه بروی و یا از لبة پرتگاهیاش سقوط کنی و بهاحتمال، به پسکرانهها پرتاب شوی. آدمهایی که در این محله زندگی میکنند، یا هستندگانی هستند که همیشه همینجا بودهاند و مهارت بر لبه زندگی کردن را نسل اندر نسل آموختهاند و یا باشندگانی هستند که زیر فشار نیروی رانش کلانشهر به لبه رسیدهاند. هستندگان کنی، همان کسانی هستند که سالها است بومی این محلهاند، و میکوشند با موجهای پر فشار کلانشهر بسازند و تعادل خود را دوباره بهدست آورند، آنهایی که باغ و ملکی دارند و ماندهاند و دست بالا، نوع درختهای خود را تغییر میدهند و یا دستی به سر و روی خانههایشان میکشند. باشندگان به لبه رسیده را میشود از آن نجّاری فهمید که موجهای کلانشهر اورا همچون تختهپارهای به کنار آوردهبود، اما نه به ساحل امن، بلکه به آخر خط، به لبه. کسی که زمانی خودش سازنده تهران بود، اکنون از سوی تهران در حال پس زدن بود. یا میشود از خیل افغانستانیهایی فهمید که چراغ خاموش و آرام، با مهارتِ تمام، خود را در این گوشه از شهر جا دادهاند و از انواع روشها برای دیده نشدن بهره میجویند، تا مبادا از این لبه به بیرون، به کجا؟ پرتاب شوند. یا آن کارگران کُرد و تُرک و لُر که لابد نتوانستهاند در متن کلانشهر جایی بیابند و به لبه رسیدهاند. یا از آن باغداری که خانهاش توی زعفرانیه است، اما از شهر گریخته است و در این گوشة آرام، شاید آرامش پیش از طوفان، پناه آوردهاست. حتی این بر لبهماندگی را میشد از کسانی فهمید که فکر میکردند در لبة شهر میتوانند دمی برای وقت آسوده و فراغت بیابند.
در جمعبندی از آن، میتوان انسانهای این لبة شهری را از نظر مناسبتشان با جغرافیای این گوشه کلانشهر، در سه گروهِ انسانهای تاریخی، انسانهای رانده شده از کلانشهر به لبه و انسانهایی که به انتخاب خود لبه را برگزیدهاند، مشاهده کرد. این سه نوع انسان، سه گونه زندگی، سه گونه مسکن و سه نوع رویکرد به جهان را به ما نشان میدهند. بافت اصلی محلة کن، که در آن خانوادههای کنی با هویتهای مستقلِ شناسنامهدار، که مراکز مذهبی خود را دارند و اغلب باغدارند و سابقه کهن در کن دارند، به انسان تاریخی تعلق دارد. در حاشیههای این محله که در بافت اصلی محله در هم تنیده است و یا حتی به عمق باغها نیز نفوذ کردهاست، انسان نوع دوم به تدریج با امواج پرقدرت کلانشهر به لبه رانده شده و در آنجا اسکان یافتهاند. این نوع از سکونت، معمولاً در خانههای اجارهایِ کوچک، که گاه فرسوده نیز هست، دیده میشود. انسانهای نوع سوم در بافت اصلی محله دیده نمیشوند. آنها کوشیدهاند در عمق باغها نفوذ کرده و در ویلاها و خانهباغها سکونت موقت بیایند. به دلیل محدودیت شبکه معابر باغها، این انسانها هنوز نتوانستهاند به عمق بیشتری نفوذ کنند. بهجز آنها، باشندگان دیگری را میتوان در نظر گرفت که برای فراغت و تفریح حضور گذرایی دارند، اما ممکن است در آینده نقش تعیینکنندهای در سرنوشت کن داشتهباشند.
زندگی در کن، آهنگ یکنواختی دارد، که میتوان آن را در نظم اتوبوسرانی، عادت افراد به این نظم، آشنا بودن افراد، حتی نسبت به رانندگان اتوبوس، مشاهده کرد. این نظم نیازمند ابزارهای خاصی مثل ایجاد اتاقکهای بلیت و انتظار نیست. رابطه میان مسافران و راننده، رابطهای از نوع نظم، احترام متقابل، آشنائیت و تعارف است. این آشنائیت، بیشتر مربوط است به مسافران آخر خط، یعنی محلة کن. وگرنه این رفتار در مسافران بین راهی، که به منطقههای تازهسازی مثل شهران میرفتند، مشاهده نمیشود و غریبگی است. اینگونه پیدا است که انسانهای لبهشهری، آشنائیت بیشتری دارند، که حاصل ماندگاری بیشتر آنها نسبت به باشندگان پهنههای درون شهری است.
بهرغم این یکنواختی و ماندگاری، اما درون محله پر تکاپو است. این را میشد، بهویژه در روزی تعطیل به روشنی به چشم دید. در حالی که محلة مجاورِ کن، شهران، در چُرت روزِ جمعه خمیازه میکشید، خودِ کن پر از رفتوآمد بود. همة مغازهها باز و فعالیتهای پایهای و ناپایهای محله، یعنی تعمیرکارها، کارگاههای صنعتی، میوهفروشهای عمومی و اختصاصی، بقالیها و خواروبارفروشیها و حتی بنگاههای معاملاتی باز بودند. و این آخریها چرا؟ شاید به این دلیل که از اتفاق ممکن است این تهرانیهای پولدار روزهای جمعه و تعطیلی به صرافت خرید باغ و ملک کن بیفتند؛ پس باز باشیم بهتر است!
فعالیتهای خدماتی و تجاری در محلة کن دارای قدمتی است. میتوان حدس زد زمانی که کن فاصله چشمگیری با محدوده اصلی تهران داشته، فعالیتهای تعمیراتی، بهدلیل ویژگی بیرونافتادگی و جایگاه شبهدروازهایاش در اینجا گرد آمدهاند. به هر حال، کن دروازة سولقان بود. همانطور که سولقان چندان بزرگ نیست، تعداد این تعمیرگاهها هم چندان زیاد نیستند. نبودِ تجانس ظاهری کنونی، حاصل این تاریخ است. به جز آنها، در فعالیتهای تجاری کن میتوان دو نوع فعالیت دیگر، نخست در پاسخ به نیازهای محلهای و دوم در پیوند با باغها را مشاهده کرد. به نظر میرسد بهجز فعالیتهای تعمیراتی، فروش فرآوردههای باغی از جمله فعالیتهای پایهای این محله بهشمار میروند. اما این که نوع محصولها انتظارهای بخش تجاری محله را پاسخ دهند، در تغییر نوع محصول و ترجیح صاحبان باغها نمود مییابد. فروشندة شاتوت باغ خود را به باغ خرمالو تغییر داده بود. آیا این گرایش تداوم دارد و یا به آرامش رسیدهاست؟ در این پیمایش، نمیتوان به بقینی در این باره رسید. به هر حال، موجهای کلانشهر تمامی ندارد.
متأثر از این ساختار اقتصادی، میتوان مشاغل گوناگونی را که در محلة کن هستند دستهبندی کرد. برخی از لایههای اجتماعی را میتوان در این محله شناسایی کرد: در نگاه اول، تمامی میوهچینها و کارگران خط مقدم بهرهبرداری از باغها افغانستانی هستند. این گروه را بهتقریب میتوان همه جا دید. اما صاحبان باغها و ساکنان عادی محله از کارگران ملایری، لُر، کُرد و تُرک هم یاد میکردند. در این پیمایش، کارگران تُرک در لایهای بالاتر از کارگران افغانستانی مشاهده شدند. همچنین، کُردها نیز در ادارة برخی از باغهای تفریحی نیز دیده شدند. به حضور نامحسوس یکی از ملایریها، که پس از ده پانزده سال صاحب باغ و ملک شده بود، هم برخوردیم، اما فقط در همین حد. در همین حد هم میتوان نوعی از پیوند میان لایهبندی اجتماعی و منشأ جغرافیایی را حدس زد.
تفاوت بافتار محله قدیمی کن با محلة نوساز شهران نه تنها در شبکهبندی و طراحی شهری و ساختمانها، که در جریان زندگی نیز آشکار است. بهجز درخودبودگی شهرانیها و برونبودگی کنیها، نوع پوشش، سبک زندگی، سطح درآمد، بهاحتمال نوع شغل و محل کار و بسیاری چیزهای دیگر نیز در این دو محله مجاور متفاوت است. این تفاوت گویای ساختار جماعتگونه و باهمستانی محلة کن و جامعهگونه و کنارِ همبودگیِ محلة شهران است. محلة کن دارای پیشینة تاریخی کهن است و محلة شهران تداوم موجودیت شهر مدرن تهران. این دو محله در مجاورت یکدیگر، هر کدام دیگریِ آن دیگری است. شهرانیها به رغم داشتن فضاهای سبز مدرن، اما ژرفترین لحظههای فراغت و آسودگی را در کوچه پسکوچههای کن میجویند، و کنیها برای فضاهای مدرن و ساختمانهای نوساز شهران حسرت میخورند. این را میشد از آن چند زن ورزشکار شهرانی و یا غرغرهای آن بنگاه معاملاتی فهمید.
انسانهای کنی را میتوان از نظر رفتارگرایی بهگونههای دیگری نیز دستهبندی کرد: گونة نخست، انسانهای بومی و قدیمی کن که بخش بزرگی از رفتارهایشان در گونة انسانهای تاریخی ـ طبیعی جای میگیرد. شاید برخی از انسانهای به کرانه رانده شده نیز رفتاری این گونه از خود بروز دهند. این انسانها، همة امور خود را بر مبنای هزینه فایده نمیسنجند، تا حدودی در گذشته و بیش از هر زمان دیگری، در حالْ زندگی میکنند. چندان دوراندیش و اهل انباشت نیستند، با کار و زندگی خود لذت میبرند. این را میشد از آن سازندة ساز یا آن باغدار و حتی آن نجّار فهمید. گونة دوم، انسانهای اقتصادی هستند که اگرچه زندگی در حال برایشان مهم است، اما بیش از هر چیز دغدغه آینده را دارند. دوراندیش و اهل انباشت هستند و حاضرند تا از حالِ خود صرف نظر کنند تا آینده را بهچنگ آورند. این رفتار را میتوان در کسانی که به تفکیک باغها میپردازند، دنبال خرید تراکم ساختمانی هستند، زمین میخرند، قطعه زمینهای پراکنده را سر هم میکنند، آنهایی که میگویند این خردهکاریها به درد نمیخورد و آینده از آنِ لاکچری کردن کن است. آنهایی که در مرغوبترین زمینها ساختمان میسازند و آن را سالها رها میکنند تا شاید در زمان مناسب به قیمت بالا بهفروش برسانند. انسانهای اقتصادی بسیار زیادتر از دیگر انسانها فعال هستند و بروز و ظهور آنها در عرصههای اجتماعی و اقتصادی آشکار است. از این رو، آنها بسیاری از گرایشهای جامعه را نمایندگی میکنند و بهجای دیگران سخن میگویند. مقامات تصمیمگیر و مسئولان نیز، بیشتر اوقات همین انسانها را میبینند و تلقی رایج از «مردم» نیز بر همین گونة از انسانها اطلاق میشود.
انسان اقتصادی در ایران، به دلیل وجود و گسترش درآمدهای رانتی، به سوی تولید و انباشت از راه تولید گرایش ندارد و یا دست کم، گرایش مسلط او نیست. تهران، کلانشهری است که چگالی رانت در آن بالاتر از سایر نقاط کشور است و امواج رانتجویی و تبدیل هر چیز به رانت، به همه جا، از جمله کرانهها و لبههای کلانشهر سرایت یافته است. اما تنها مانع بر سر راه استخراج و تخلیه رانت، ساختار و بافتار اندامواره محلة کن است. بهتقریب، همان چیزهایی که بنگاهدار گفت: «شما ببینید این وضع کوچه و خیابان کن است. توی کوچههایش دو تا ماشین هم نمیتوانند از کنار رد بشوند». اما رانت پر فشار میکوشد راه خود را باز کند.
بر لبهبودگی کن، امکانی را برای در دیدرس نبودن و پنهانشدگی و در عین حال استفاده از مزیتهای حضور در کلانشهر فراهم میکند. زندگی غیررسمی و شغلهای نامتعارف و یا بهظاهر نابهجا، میتوانند در این تقابل دوگانه خود را به بیشینه رضایت برسانند. بسیاری از عناصر، در فرآیند طبیعی و زندگی درازمدت، توانستهاند موقعیتی برای خود ایجاد کنند. قدیمیهای کن با تغییر نسل و انباشت منزلت اجتماعی و نیمنگاهی به منافع رانتی خود حاضر به کار ارزان قیمت در باغها نیستند، در فرآیندی که آغاز آن برای ما نامعلوم است، کارگران افغانستانی جانشین آنها شدهاند و فرآوردههای باغها را با قیمتها نازل برداشت میکنند تا باغدارها در آستانة صرفة اقتصادی باقی بمانند. با حساب کاملاً سرانگشتی، و بر پایه آنچه که مشاهده شد و گفتههای فعالان اقتصادی، میتوان به این برآورد دست یافت که متوسط درآمد ماهانه هر کارگر حدود یکمیلیون و هشتهزار تا دو میلیون تومان و اجاره مسکن حدود ششصد هزار تومان (به قیمت ابتدای سال 1398)، یعنی حدود یک سوم درآمد آنها است. با توجه به قیمت شاتوت به مبلغ هر کیلو سی و پنج تا چهل هزار تومان، و با توجه به برداشت روزانه حدود 100 کیلو شاتوت از هر باغ، درآمد روزانه هر باغ در ماههای محصولدهی، روزانه حدود سه میلیون تومان و در سال حدود 350 میلیون تومان درآمد بهدست میآید. با همین برآوردها میتوان پی برد که دستمزد کارگران حدود 10 درصد از این درآمدها است. این رقم، که ماهانه حدود 25 میلیون تومان در هر ماه از سال برآورد میشود، حتی اگر با برآورد بدبینانه به نصف نیز کاهش یابد، میزانی از درآمد را برای باغدار کنی تأمین میکند که در شرایط کنونی، او را راضی نگه میدارد. 10 درصد هزینة کارگر، پرداخت یکسوم از این درآمد برای اجارة خانه، هزینة زندگی نازل، نپرداختن مالیات و هزینههای حقوقی و قانونی و بیمهای، و جز آنها، همه بهدلیل مزیت بر لبهبودگیِ کن و امکان پنهانشدگی و استفاده از بازار کلانشهر است. بدیهی است که بر هم خوردن این مزیت، شرایط تعادل کنونی را بر هم میزند و نخستین اثرش، خارج شدن اقتصاد باغها از آستانة سود اقتصادی است که انسان اقتصادی از آن انتظار دارد و یا با به رخ کشیدن آن، کنیها را نسبت به هزینه ـ فرصت آنها در برابر تبدیل کاربری باغها دچار چالش انتخاب خواهد کرد.
در این گزارش، تأکید بر آن نیست که بر رفتار هر انسانی ارزشگذاری شود. بلکه، گزارشی است بیطرفانه با سویه بهطور عمده اجتماعی ـ اقتصادی، برای آشکار کردن فرآیندهای موجود و پیشِ رو که به احتمال بر تغییرات آینده اثر خواهد گذاشت. این گزارش، سپهری هر چند محدود و کمرنگ، از جامعة کن در اختیار میگذارد تا در تصمیمسازی و تصمیمگیری بهکار آید.
-
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 2355
نسخه قابل چاپ
ارسال به دوستان