شهر با هويت پايدار
آغاز دوران جدید تمدن بشری در اروپا صورت گرفت و آثار آن سراسر جهان را درنوردید. یکی از مهمترین ویژگیهای این فرم تمدنی تقابل انسان و طبیعت است. این تقابل بهگونهای بود که انسان، طبیعت را خصم خود میپنداشت و در این تقابل آنچنان پیشرفت که به این گزاره رسید که «باید آنچنان طبیعت را شکنجه داد تا رازهای آن را بیرون کشید». این شکل برخورد با طبیعت تمام قلمرو زندگی را متأثر کرد و معماری و شهرسازی، با این اندیشه، سامان یافت.
رشد تکنولوژی این تقابل انسان و طبیعت را به گونهای کیفی دگرگون کرد و در تولّد و گسترش شهرها خصلتی ناپاپدار به شهرها داد، چرا که در طراحی و برنامهریزی شهری به مؤلفة اکولوژیک توجه لازم نشد و در مقابلِ سرریز جمعیت در شهرهای بزرگ، احداث «نوشهر»ها را مطرح و اجرا کردند.
آغاز دوران جدید تمدن بشری در اروپا صورت گرفت و آثار آن سراسر جهان را درنوردید. یکی از مهمترین ویژگیهای این فرم تمدنی تقابل انسان و طبیعت است. این تقابل بهگونهای بود که انسان، طبیعت را خصم خود میپنداشت و در این تقابل آنچنان پیشرفت که به این گزاره رسید که «باید آنچنان طبیعت را شکنجه داد تا رازهای آن را بیرون کشید». این شکل برخورد با طبیعت تمام قلمرو زندگی را متأثر کرد و معماری و شهرسازی، با این اندیشه، سامان یافت.
رشد تکنولوژی این تقابل انسان و طبیعت را به گونهای کیفی دگرگون کرد و در تولّد و گسترش شهرها خصلتی ناپاپدار به شهرها داد، چرا که در طراحی و برنامهریزی شهری به مؤلفة اکولوژیک توجه لازم نشد و در مقابلِ سرریز جمعیت در شهرهای بزرگ، احداث «نوشهر»ها را مطرح و اجرا کردند.
در فاز اولِ احداث نوشهر، از اساس، به بُعدِ محیطِ زیستی و هویت شهر، بیتوجهی شد و این امر منجر به ایجاد شهرهای خوابگاهی گردید و بهواسطة درنظر نگرفتن معیارهای انسانی، اجتماعی، فرهنگی و محیطی، مشکلاتی اساسی برای ساکنان این شهرها پدید آورد. در احداث نوشهرها، تنها، فضایی برای سکونت فراهم آوردند که گاهی از حداقل امکانات رفاهی و خدماتی نیز بیبهره بود.
در اثر انتقادهای جدی ومؤثر به احداث نوشهرها، کوشش شد محیط زیست و عناصر هویتی را در شهر بازسازی کنند و به تزیین طبیعی و هویتی شهرهای تازه ساز بپردازند، اما چون این تزیینات از بطن فرهنگ و زندگی این نوشهرها بیرون نتراویده بود، عملاً نتوانست کارکرد لازم را پیدا کند و شهرها و محلههای پایداری ایجاد کند و بهتدریج صاحب تاریخ و سنت گردد.
پس باید به این اندیشید که چگونه میتوان شهری تأسیس کرد که پایدار باشد. وجود هوای پاک و آفتاب تابان، نزدیکی با طبیعت و افزایش فضاهای باز برای سکونت و جز آنها، استانداردهایی است که تأمین آن از عهدة شهرهای بزرگ خارج است. این بُعد از پایداری محیط زیست تنها در شهرهای تازه ساز امکانپذیر است و باید به عنوان نوعی استراتژی درنقشدهی آنها ملاک عمل قرار گیرد.
اما شهر پایدار چه خصوصیت یا خصوصیاتی باید داشته باشد؟
- شهر پایدار، شهری سبز و باهویت
تصوّر معماران و شهرسازان بر اصلی استوار بود که «لوکوربوزیه» تعریف کرد و آن عبارت بود از «کار، زندگی، تفرج و ترافیک». اما در این تعریف عناصر انسان، زندگی و طبیعت، در ابعاد همهجانبه، نقش نداشتند و بهواسطة این بیتوجهی به ماهیت انسان و زندگی، شهرهایی شکل گرفت که سازندگان و ساکنان آن درکی غیرواقعی و ایدهآلیستی از زندگی داشتند و واقعیتها و نیازهای همهجانبة انسان را نمیشناختند؛ در نتیجه پیامدهایی برای زندگی بشر به همراه آورد و بیماری و مشکلات عدیدهای را ایجاد کرد که از مهمترین آنها پریشانی، بحران هویت و بیماریهای ناشی از عوارض سموم و گازهای برآمده از صنایع بود.
اما برای اینکه این نیازهای واقعیِ مادی و معنوی انسانها ملاک عمل واقع شوند، باید تعریفی نو از ماهیت انسان داشت و برای این تعریف باید به تاریخ تکوین انسان در هر منطقه توجه کرد و بستر تاریخی هر انسانی را از خلال فرهنگ و دین و هنرِ آبا و اجدایش بازشناخت. ولی نگاه دوران نو که مبتنی بر تفکر مدرنیستی از جنبة فلسفی و دیدگاه لوکوربوزیه از جنبة معماری بود، در گسستی بنیادین با تاریخ و فرهنگ شهر و ساکنان آن قرار گرفت و زندگی در شهرها را مختل ساخت.
در گذشته جوامع انسانی درون طبیعت جای داشتند و جامعه و طبیعت، هر دو تثبیتکننده و ارتقاء دهندة یکدیگر بودند. طبیعت، اغلب، معرف مکان بود و حدود فیزیکی آن را تعریف میکرد و اقلیمِ محلی، پوشش گیاهی، مناظر طبیعی، خلیج، تپه و نظایر اینها، معرف کیفیتهای خاص و خاطرهانگیز آن مکان بودند.
اکنون دود و آلودگی، پوششگذاری خاک مسموم بر زمین، زیستگاههای طبیعیِ در حال نابودی، آبهای آلوده و جز آنها، همگی در تخریب زیستگاههای انسانی در مقیاسی دخیل هستند که طرح پایداری شهرها را ضروری میسازد و «کارایی، استحکام، خوشایندی» از مهمترین ویژگیهای این شهرها شده است اما از آنجا که شهر پایدار در چارچوب توسعة پایدار معنا می¬یابد، باید به دو مؤلفة اصلی پایداری در شهر؛ یعنی، محیط زیست و هویت فرهنگی، توجه ویژه داشت.
هر بحثی در مورد طراحی شهری، اگر نتواند به معضل محیط زیست بپردازد، در دورانی که منابع طبیعی کاهش مییابد کارایی خود را از دست میدهد. مقصود از کارایی در توسعة شهری، پایدار بودن است؛ بدین شکل که توسعة شهری به محیطِ زیست آسیب نرساند و به قابلیت شهر، در تداوم ساختاری- اجتماعی و اقتصادی آن یاری رساند.
ساختارهای شهری پایدار، ساختن و توسعة محیطی باکیفیت و «خوشایند» است که پاسخگوی نیازهای نسل فعلی است بدون اینکه بر توانایی نسلهای آینده در تأمین نیازهای خود، خدشهای وارد کند و نسل آینده را در تأمین نیازهای طبیعی خود ناتوان کند. باید دانست محیط زیست ابزاری مفید برای تعیین میزان توسعة شهر پایدار است؛ یعنی مهمترین مؤلفة ارزیابی طرحهای شهری، با توجه به تأثیر آنها بر محیط زیست سنجیده میشود.
از دیگر مؤلفههائی که باید در طراحی شهر سبز و پایدار به آن توجه کرد، تأمین مصالح ساختمانی و حمل آنها به محل و قرار گرفتنشان در ساختار شهر است. طراحان و سازندگان بناها باید با دقت در انتخاب مصالح ساختمانی و با رویکردی اکولوژیک در طراحی، نگهداری و استفادة معقول از ساختمانها، آلودگیهایی را که به محیط وارد میشود، کاهش دهند.
در طراحی با رویکرد محیط زیستی، به میزان مصرف انرژی توجه ویژه میشود؛ بدین صورت که در تمام مراحل ساخت؛ ازجمله: تخریب ساختمانهای فرسوده و حمل و نقل مصالحِ ناکارآمد آن، استخراج و آمادهسازی مصالح ساختمانی خام، عایق بودن سازهها در برابر سرما و گرما، نور مناسب فضاهای داخلی و نظیر آنها باید ملاحظات محیط زیستی را درنظر گرفت. سنت معماری بومی برای کسانی که به دنبال اشکال پایدار هستند، درسهای زیادی دارد. رویکرد خردمندانهای که بسیاری از سازندگان بناهای قدیمی نسبت به هدر ندادن انرژی به کار میگرفتند، از آن جمله است.
از مهمترین آموزههای مطالعة بناهای بومی، یکی حفظ و استفادة مجدد از ساختمانها، زیربناها و مصالح ساختمانی فرسوده است و دیگر این که تا حد امکان استفاده از مصالحی ترجیح دارد که در تولید و حمل آنها به محل، انژری تجدیدناپذیر کمتری نیاز داشته باشد.
در یک درک کلی میتوان اینگونه نتیجه گرفت که همة ساختمانهای جدید موجب آسیبهای محیط زیستی میشوند بنابراین باید در اینگونه ساختوسازها، در جهت موازنة برخی از اثرات آلودگی تلاش شود؛ برای مثال، ساختمانسازی با برنامههای کاشت درخت همراه باشد. اصل دیگر اینکه ساختوساز را با متن محیط زیستی محلی مرتبط کرد. از این منظر است که استفاده از باد و انرژی و نور خورشید معنا مییابد. اصل پایة دیگر در توسعة سبز، دگرگونی عمده در فرهنگ استفاده از لوازم تمدنی جدید است؛ مثلاً سبک زندگی را به گونهای تغییر داد که از اتکای به اتومبیل بکاهد. شهر پایدار و سبز، شهری است که در تعادل با منطقة خود قرار دارد. شهر زیستی، جزیی حیاتی است که در متن اکوسیستم منطقهای همپوش واقع شده است.
هویت فرهنگی
همواره در مورد شهر پایدار بر روی مؤلفة محیط زیست تأکید میکنند اما شهر پایدار بدون داشتن هویت فرهنگی ممکن نیست چراکه برای یک سازوکار پایدار و کارآمد نیاز به ثبات است و این ثبات و پایداری از طریق بسط و احیای هویت فرهنگی فراهم میشود. مسألة هویت بیشتر در شهرهای بزرگ و نوشهرها مطرح است و این شهرها و نوشهرها مکانهایی هستند که فاقد روحند، بخشی از این روح از طریق طبیعت حاصل میشود و بخشی دیگر هنگامی که ساکنان شهر با خاطره و حافظه با محل و مکان پیوند مستمر برقرار کنند.
هویت محل عبارت است از چیستی یک محل و این که هر فرد، به جز پارهای اختلافات، تصوّری ذهنی، از هر عینیت، در ذهن خود پیدا کند و بین تصوّر با عینیت تطابق لازم را پدید آورد، ولی هنگامی که نتواند از اختلاف میان عینیت و تصویر ذهنی چشمپوشی کند، تشخیص هویت با مشکل روبهرو میشود.
در بعد اجتماعی، هویت بیانگر اشتراک در باورها، ارزش¬ها و هنجارها و منافع است که فرد را با دیگران پیوند میدهد. میتوان گفت تاریخ، زبان، دین و خاطرات و حافظة جمعی از مهمترین مؤلفههای هویتی هستند اگرچه میتوان این مجموعه را در مقولة فرهنگ تعریف کرد. از دیگر ابعاد فرهنگ در این زمینه، شهر سبز و پاک و پایدار و معماری و شهرسازی است.
معماری از جمله عناصر فرهنگی هر ملت است که سازندة هویت آنهاست. معمولاً مردم معماری خانه خود را با توجه به شرایط طبیعی محل، درآمد، خانواده، ویژگیهای فرهنگی و نظایر اینها انتخاب میکنند. آنچه به معماری روح و زندگی میبخشد انسان است و این انسان بدون روابط اجتماعی نمیتواند زندگی کند. انسان در روابط اجتماعی به دنبال ابزاری است که خود را بهواسطة آن بیان کند و در این روابط است که هویت معنا مییابد.
پدیدة هویت انسان با نکات بسیار پیچیدهای روبهرو است زیرا هویت دارای دو مؤلفة ثبات و تغییر است؛ بدین معنی که زندگی دائماً در حال دگرگونی است و انسان در دگرگونیِ مدام، دچار بحران میشود؛ پس بهدنبال ثبات میرود و فرهنگ امری است که به انسان در رسیدن به ثبات، یاری میرساند.
فرهنگ درواقع از طریق یک روند تاریخی و تهنشیینشدگی در جان و روان مردم ایجاد میشود که همچون ساروجی عناصر انسانی و اجتماعی را به هم میپیوندد و این انسجام است که پایداری و ثبات میآفریند. برای اینکه این وجه تحقق یابد منشأ و هستة هر فرهنگی را باید شناخت و عناصر اصلی آن را حفظ، بارور و گسترش داد. از این رو در طراحی نوشهرها اگر طراحان عناصر ثبات و پایداری را مد نظر داشته باشند چارهای ندارند جز اینکه به این مؤلفه بهطور جدی توجه کنند و در طراحی به تداومِ بافت و انسجام فرهنگ بومی نظر داشته باشند تا شهر از چنان شخصیتی برخودار شود که بتوان به آن شهری باهویت گفت.
شهرها با تنوع هویتی خود تأثیرات گوناگونی بر حیات جمعی شهروندان میگذارند. از این رو باید بسترهایی ایجاد کرد تا هویت شهروندی زمینة بروز پیدا کند و شهروند بتواند همانند سایر امور زندگیاش، در نظام بخشیدن به محیط؛ به ابزارهای بسیاری چون خلاقیت هنری، زیباییشناسی، احساس، درک و بینش متوسل شود و در توصیف زندگی، بیان معانی و توضیح ارتباط بین زندگی خود و دنیای خارج که محل زیست اوست، با دو مولفه تعلّق و تعهد موفق شود.
گفتیم که هویت هر شهری، جدا از بسترهای طبیعی و اقلیم و نحوة رفتار و گویش و...، از طریق فضاهای شهری آن شناخته میشود؛ عوامل و عناصری که ضمن دارا بودن عملکرد خاص بر جنبههای بصری و ظاهری، از نظر تأثیری که بر بیننده خواهند داشت، اهمیت دارند. عواملی نظیر نور، رنگ، درختکاری و فضای سبز، طراحی منظر و نماها و عناصر باارزش تاریخی که همه سهم مهمی در شناخت پدیدههای پیرامون و درک زیباییشناسانه و ارزشها، به خود اختصاص دادهاند اما آنچنان که بیان شد این عناصر باید در بستر تداوم و فرهنگی، خاص باشد تا بتواند در انسجام و پایداری شهر یاریرسان باشد وگرنه خود به بیهویتی، گسست و عدم انسجام می افراید
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 6004
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان