منارها می‌روند

نویسنده: 
سمیه رضایی

روزگاری که کاروان‌ها به سمت «هرات» می‌شدند، این منارها بودند که آنان را به سمت شهر راهنمایی می‌کردند و در داخل شهر هرات نیز نخستین بنایی که از دور در نظر اول به چشمت می‌خورد، منارها بودند که در گوشه‌ی شمالی شهر مغرور ایستاده‌بودند و به هر تازه‌واردی اقتدار حکمرانان «تیمورشاهی» و توجه خاص آنان به ساختن عمارات زیبا و هنر معماری را به رخ می‌کشیدند.

هر بار که از کنارشان رد می‌شوم، حصارهای بی‌معنای اطرافشان خنده‌ی تلخی ‌بر لبانم می‌نشاند. حالا فرسوده و نگران در انتظار نابودی، روزها را می‌شمارند.

 

روزگاری که کاروان‌ها به سمت «هرات» می‌شدند، این منارها بودند که آنان را به سمت شهر راهنمایی می‌کردند و در داخل شهر هرات نیز نخستین بنایی که از دور در نظر اول به چشمت می‌خورد، منارها بودند که در گوشه‌ی شمالی شهر مغرور ایستاده‌بودند و به هر تازه‌واردی اقتدار حکمرانان «تیمورشاهی» و توجه خاص آنان به ساختن عمارات زیبا و هنر معماری را به رخ می‌کشیدند.

 

تا در چند‌قدمی منارها نایستی، عظمت‌شان را آنچنان که باید، درک نمی‌کنی. گویی منارها از خاطرات بیش از پانصد سال عمرشان با تو سخن می‌گویند؛ از جوانی و اوج زیبایی‌شان در قرن نهم هجری، از رنگ فیروزه‌ای لاجورد جدارشان به کبودی میل داشت، از گنبدهای عالی و جماعت‌خانه‌های متعالی و طاق‌های رفیع و رواق‌های منیع، از آن روز که «گوهرشاد بیگم»، همسر «شاهرخ میرزا»، دستور احداث مصلایی بزرگ را داد که منارها در وسطشان بایستند؛ مصلایی به همراه مدرسه‌ای که در آن دو مدرس، یکی درس اصول و فروع فقه و دیگری درس اصول و فروع حدیث می‌گفته و مسجدی که در غایت نزاهت و تکلف و نهایت عظمت و لطافت ساخته شده و خانقاه و دارالحفاظی که مقریان خوش‌آواز در آن تلاوت می‌گفتند و دارالشفا که در آن حوضی مثال حوض کوثر طرح انداخته و حکماء خضر مقدم و اطباء عیسوی‌دم در آنجا به تداوی مرضی و معالجه‌ی امراض غربا مشغول بودند.

 

از زمانی که مهندسان حاذق و نقاشان مدقق آنجا را به نقوش غریبه و صور بدیعه از لاجورد و طلا مزین و محلی ساختند و هر عالمی به خود افتخار می‌کرد که از کنارشان گذشته و وارد بهترین دارالعلوم منطقه شده، از آن نقش و نگارها و کاشی‌کاری‌های نفیس قرن نهم امروز جز خطوطی محو چیزی باقی نمانده‌است.

 

منارها از سرگذشت بسیاری از پادشاهان گذشته حکایت می‌کنند؛ از اینکه شهر هرات به دفعات آباد و ویران و مرمت‌کاری‌ شده و با نام بانیان و ویران‌کنندگان و مرمت‌کاران در تاریخ ثبت شده و از دوره‌ی درخشان تیموری که آفتاب سعادت و اقبال خوش می‌تابید و هرات نگین آسیا و عروس جهان بود و از چهار سوی جهان کاروان‌های پرمتاع به چهار سوی هرات نزول می‌کردند، دانشجویان از اطراف و اکناف عالم به هرات می‌شتافتند، بازرگانان از چین و روم به طلب کالای گرانبها و منسوجات منقش و ابریشمین و شال‌های پشمینه‌ی‌ هری رنج راه‌های دور را تحمل می‌کردند.

 

متأسفانه، دیده‌ی حسود روزگار عظمت و شوکت «هرات» و دربار مجلل تیموری و آن همه آبادی و آبادانی و فراغ خاطر و آسوده‌حالی و آرامش هرویان را دیده نتوانست. بعد از ویرانی مصلی در زمان سلطنت «عبدالرحمان»، چیزی که از آن همه ابنیه‌ی عالیه باقی ماند، ده پایه منار بود و گنبد مزار «گوهرشاد» و پسرش «میرزا بایسنقر» که تمام عمارت از بیرون با کاشی‌های هفت‌رنگ منقش و به خطوط ثلث نهایت زیبا و آیات قرآنی، مزین و اندرون صفّه و ایوان شبستان به گچ مقرنس و رسمی طراحی و با آب‌رنگ و طلا و لاجورد در کمال مهارت نقاشی شده بود وآن هم مشرف به ویرانی است.

 

از جمله‌ی ده پایه‌ی منار موصوف، یک پایه از منار و دو قفسه مسجد جامع «گوهرشاد» ده سال بعد از خرابی مصلی فرو غلطیدند. منار گوشه‌ی شمال شرقی مدرسه‌ی «گوهرشاد» و پایه‌ی منار گوشه‌ی جنوب غربی مدرسه‌ی موصوف و منار گوشه‌ی جنوب شرقی آن که در حال رکوع بود، به مرور ایام یکی بعد از دیگری سر به سجده نهاد و دیگر برنداشت و یک پایه از منار مسجد در همین سال‌های اخیر فروخفت و اکنون یک پایه از منار مسجد جامع و چهار پایه از منار مدرسه‌ی «میزراحسین بایقرا» باقی و پای متانت بر زمین می‌فشارد. سال‌های طولانی جنگ و بعد از آن نیز بی‌توجهی به آثار تاریخی افغانستان قد منار پنجم را حدود دو درجه خم کرده و او را زودتر از بقیه به سجده‌ی ابدی می‌کشاند.

 

آقای «ایام‌الدین اجمل»، آمر آثار تاریخی هرات، می‌گفت: «در سال‌های اخیر یونسکو (بنیاد آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد) منارهای هرات را که در اصل ده منار بوده، تحت پوشش خود قرار داده‌است. یک پروژه به خاطر استحکام منار پنجم هم جریان دارد. اطراف منارها سیم خاردار گرفته شده و کابل‌هایی هم جهت محاسبه‌ی انحراف منارها نصب شده‌است.»

 

من تا قبل از این از کجا می‌دانستم که منارها ده‌تا بوده‌اند؟ آخر از روزی که من به این شهر آمدم، فقط پنج‌تا بودند. کسی در ذهنم با من می‌گوید، شاید هم روزی برسد و کسانی در این شهر دیده به جهان بگشایند که دیگر هیچ مناری نیست تا تولدشان را تبریک بگوید. آنها زمانی می‌آیند که منارها رفته‌اند و شاید روزی حتا نام خیابان پای منارها برای آنها عجیب باشد.

 

منارها می‌روند تا همه‌ی داشته‌ها، حکایات و خاطرات‌شان را با تل خاکی بر جای گذارند. در این بین تنها یونسکو کوشش کرد تا این منطقه را از خطر توسعه‌ی جدید شهری محفوظ بدارد، اما موفق نشد. جاده‌ی آسفالتی که از میان چهار منار می‌گذرد و عبور وسایل نقلیه‌ی سنگین منارها را بیش از بیش در معرض خطر نابودی قرار می‌دهد. هر چند حدود یک سالی جاده مسدود شد تا منارها دمی آسوده‌تر بایستند، اما انگار دور زدن منارها و طی مسافتی طولانی‌تر فقط به خاطر پنج‌تا منار گلی شاید برای خیلی‌ها بیهوده می‌نمود. پس، جاده باز شد.

 

حالا که دیگر با نگاهی متفاوت از کنارشان می‌گذرم. پیوندی عمیق‌تر بین ما ایجاد شده؛ بیشتر دوست‌شان دارم و دلم می‌خواهد تا همیشه باشند.

 

 

 

 

منابع: 

منبع: سایت خبرآن لاین
http://www.jadidonline.com/story/30062010/frnk/herat_monar