مسئولیتهای معماران از زبان معماران
مسئولیتهای معماران از زبان معماران
در خصوص معمار و نقش او در جامعه
1-علی کرمانیان
معماري هم هنر است و هم علم. بنا بر تعريف ارائه شده از معماري، معماري در وهله اول اساساً خلاقيت هنرمندانه است يعني تا آنجا كه معمار طرح اوليه يا ساختار اوليه خود را به عنوان راه حلي براي مسئله خاصي ارائه ميدهد، كه اين خود بخش اصلي كار معمار نيز ميباشد، قطعا در حيطه هنر جاي دارد. اما از آنجا كه معماري پس از اين قسمت براي شكليابي و ساخت، بايد از علوم و فنون رايج زمان خود استفاده كند تا بتواند بنا شود و محصول بنا شده مورد استفاده مردم قرار گرفته و جوابگوي نيازهاي فيزيكي ايشان باشد، معماري وارد عرصه علم و تكنولوژي ميشود. هر چند كه همين تركيب علوم و فنون با ديد هنرمندانه، باز هم خود هنر است! بنابراين معمار، هنرمندي است كه براي ساخت نتيجه فعاليت فكري-هنري خود، بايد از علوم مرتبط زمان خود نيز آگاهي لازم را داشته باشد. كه البته اين علوم بسيار متنوع هستند. از اين جمله ميتوان علوم مديريت، سازه، تاسيسات مكانيكي و برقي، نقشهبرداري، جامعهشناسي، اقتصاد و حتي روانشناسي را نام برد. از آنجا كه وسعت و پيچيدگي اين رشتهها در دنياي امروز طوري است كه يك نفر نميتواند از همه آنها آگاهي كامل داشته باشد، معمار مدرن به مثابه «مديري» است كه براي بناي هنر و انديشه خود از تمام متخصصان مرتبط كمك گرفته و آنها را با خود و با يكديگر هماهنگ ميكند و در نتيجه خلق اثر خود را باعث ميشود. اين مديريت نه تنها ميبايست بر مجموعه متخصصان درگير، اعمال گردد؛ بلكه قبل از آن ميبايست بر سه عنصر تشكيل دهنده مثلث «وقوع معماري» يعني «كارفرما- معمار- سازنده» نيز اعمال شود، كه اين امر از آنجا كه بسيار مسئله دشوار و پيچيدهاي است، خود هنر بزرگي محسوب ميگردد. شايان ذكر است كه امروزه هنرمند معمار با بسياري ديگر هنرها نيز به طور مستقيم يا غير مستقيم مرتبط است كه از اين قبيل به عكاسي، نقاشي، گرافيك و خصوصاً طراحي صنعتي، كه خود شايد به نوعي معماري در مقياس كوچكتر است، ميتوان اشاره كرد.
دقيقاً به همين علت، كه كار معمار در هر پروژه با توجه به مسائل خاص هر پروژه با كار قبلي متفاوت است، هنر معماري از بسياري ديگر مشاغل متمايز ميشود و در واقع بيش از يك شغل، به نوعي روش زندگي تبديل ميگردد. روشي، با ديد كيفيت گرايانه و زيبايي گرايانه و با ديد چالش جويانهاي نسبت به وضعيت موجود، براي رسيدن به وضعيت بهتر. نوعي از زندگي كه همواره با نگاهي حساس بر همه چيز نظاره ميكند و در مواجهه با هر مسئلهاي اين حساسيت شخصي باعث درك مسائل و مشكلات متفاوت ميگردد كه در پي آن به يافتن راهكارها و پيشنهادهايي بر ميآيد. در جوامع پيشرفته اين موضوع كاملا تفهيم شده است و به همين دليل معماران از احترام و جايگاه ويژهاي برخوردارند. مسلما اين بدان معنا نيست كه اين روش زندگي، فقط منحصر به معماران است ولي بدان معناست كه معمار خوب لزوماً بايد تابع چنين روشي در زندگي باشد.
معمار به عنوان هنرمند خلاقي كه محيط زيست انساني را، از خانه تا شهر، و دخل و تصرفهاي محيطي را، از كوير تا دريا، طراحي ميكند، نقش بسزايي در ايجاد فرهنگ جوامع خود دارد. متاسفانه معماران در كشور ما انگار خود نيز به اين نقش واقف نيستند، چه رسد به سعي در شناساندن اين نقش خطير به جامعه كلان و مديران اجتماعي.
گزیدهای از کتاب «معماری فراتر از معماری» به انتخاب نویسنده
در مدح معماران زمانه
2-کاوه فولادینسب
دستتان درد نکند، خوب قیافهای درست کردهاید برای شهرمان. به قول شاملوی بزرگ درستوحسابی به زندگی نشاندهاید تهرانمان را. دمتان گرم. با توسعه و مدرنیزاسیونی که در این نودساله توی دارخلافه راه انداختهاید -همان توسعهای که سرسلسلهاش آن قزاق میرپنج بود- با آن نگاه علمگرا و اصولیای که از همان اول در باب توسعه شهر و خلق معماری متناسب با زمانه در این سرزمین وجود داشته و دارد و به نظر میرسد که همیشه هم خواهد داشت، شهر را برای همیشه از شر چنارهای آلرژیزا و ساختمانهای متعلق به عهد بوق و بهخصوص آن تصویر تکراری کوههای شمالی خلاص کردهاید. تصدقتان، توی ولیعصر هنوز چندتایی چنار مانده، بیشترشان هم کجوکولهاند، دید ساختمانها را هم کور کردهاند، کاش زودتر فکری هم برای آنها بکنید؛ اصلاً از شما بعید است که همینطور به حال خودشان رهاشان کردهاید. هاری آپ پیلیز! وقت تنگ است؛ نگذارید چنین لکه ننگی در کتاب تاریخ حرفهتان جا خوش کند. از این یک نقطه تاریک که بگذریم، باید سرپا بایستم، کلاه از سر بردارم و اعتراف کنم کاری کردهاید کارستان. شهرمان را یگانه کردهاید در دنیا، هرچه باشد «ترین» بودن همیشه جذاب است، و حالا تهران ما توی خیلی از جدولهای «ترین»ها مقام اول را دارد. این سعادتی نیست که هر شهری به این سادگیها به دستش بیاورد، تلاشی نودساله میخواهد و همکاریای عمیق و دقیق میان شهرداران و شهرسازان و معماران. تشکر ویژهام را باید نثار معماران کنم. کاری خوبی کردید که مقولههای بیاهمیتی مثل فرهنگ و تاریخ و اقلیم را گذاشتید کنار. حرف زدن دربارهی این مقولهها به درد مهمانیهای شبانه و محفلهای دانشگاهی میخورد. این روزها -گاهی که رؤیاپرداز میشوم- با خودم فکر میکنم کاش کسی برود این قاعدهی کار معماران ایرانی را بهنام «شیوهنامه کارِ معماری در ایران» در نهادی بینالمللی ثبت کند خیالمان راحت شود اجنبیها برش نمیدارند به نام خودشان سند بزنندش. همین را میگویم که خیلی مؤدب هستید و درباره مقولههای حرفهای نظرهای کارشناسانه دارید و همیشه هم توی کار حرف آخر را شما هستید که میزنید: خیره میشوید توی چشمهای کارفرما و میگویید «چشم». میشود اسمتان را بهجز معمار، ظرفیتساز هم گذاشت؛ Capacity Builders. اصلاً چه معنی داشت که مثلاً کوچههای بنبست بشود ملکطلق عدهای سرمایهدار. سرتان را بالا بگیرید، کار خوبی کردید با ساختوسازهایتان بنبستهای هشتنهمتری را از تصرف دهدوازدهتا آدم بورژوا درآوردید و کردید مسکن دویستسیصدنفر. کی فکرش را میکرد در سرزمینی معمارانی پیدا شوند که چنین قابلیتهای شگفتانگیزی داشته باشند. دستتان را میبوسم. شهرمان را یگانه کردهاید در دنیا.
کمی حساستر، کمی مردمیتر
3-مریم کهنسال نودهی
فراوان پیش آمده که موقع گپ و گفت با دوستی معمار، آنقدر مبهوت درددلهاش از عدم درک حرفهاش توسط مردم شدهام، که چایم سرد شده: از این که فلان کارفرما بنا به میل و سلیقه همسرش همه روند طراحی را زیر سؤال برده و نقشه دیگری خواسته، یا این که اصلاً ترجیح داده خودش قلم و کاغذ دست بگیرد و نقشهای بکشد (و یکی هم نبوده بگوید دوست عزیز توی مطب دکتر هم جرأت میکنی قلم و کاغذ دست بگیری و نسخه برای خودت بپیچی؟)، یا هزار ماجرای دیگر که شرحاش مثنوی هفتادمن میشود.
باز فراوان پیش آمده که در محافل دوستانه و خانوادگی، با پرسشهای بنیادینی روبهرو شدهام که ماهیت و هویت حرفۀ معماری را بهتمامی زیر سؤال میبردهاند. تجربههایی از این دست برای همه معماران ایرانی اتفاق افتاده؛ فکر میکنم بیهیچ استثنایی. حتی شاید بشود گفت تنها نقطۀ مشترک همه معمارها -چه باتجربه باشند و چه بیتجربه، چه سرشناس و چه ناشناس، و چه کهنسال و چه جوان- همین درک نشدن حرفهشان توسط سایر افراد است.
این درد، درد کمی نیست، اما درماناش هم چندان پیچیده نیست. کافی است از هر فضا و امکانی برای آگاهیرسانی به افراد جامعه استفاده کنیم. کافی است برایشان توضیح دهیم که فرق میان طراحی معماری و ساختمانسازی چیست. کافی است بهشان بگوییم که معماری چگونه شکل میگیرد، و اهمیت و تأثیر مستقیم و غیرمستقیم آن در زندگی انسان چیست. کافی است فرق ساختمانی را که توسط یک مهندس معمار طراحی شده با آن یکی ساختمان که دستپخت فلان بسازبفروش معروف است، بهشان نشان دهیم. دست کم تجربه کشورهای پیشرفته نشان میدهد که وقتی مردم از مزیتها و منافع بلندمدتی که یک معماریِ فنیِ اصولی برایشان به همراه خواهد داشت مطلع باشند، دیگر سراغ کسانی نمیروند که بیهیچ تخصصی تضمین میدهند در زمان کوتاهتر و با هزینه کمتر کارشان را راه بیندازند.
حقیقت این است که واقف نبودن افراد به تفاوتهای میان منافع کوتاهمدت و منافع بلندمدت و نیز منافع خصوصی و منافع عمومی باعث تصمیمگیریهای نادرستی میشود که هم به خودشان (به عنوان کاربر)، هم به سایر شهروندان (به عنوان ناظر)، هم به شهر و بافت شهری، هم به هویت شهر، هم به حرفه معماری، و هم -مهمتر از همه- در مقیاس کلان به اقتصاد ملی آسیبهای جبرانناپذیری وارد میکند.
هستند نگرشهایی که معتقدند تا قانون درست وضع و اجرا و کنترل نشود و تا مسئولان نخواهند اوضاع را کنترل کنند، امیدی به بهبود اوضاع نیست؛ چه در حوزه معماری و چه در حوزههای کلانتر یا خُردتر. اما نمیشود نشست و دست روی دست گذاشت و منتظر قوانینی اصولی و مسئولانی دلسوز ماند. بیش و پیش از اینها و شاید حتی به عنوان زیرساختی فرهنگی / اجتماعی برای رسیدن به اینها، باید تلاش شود تا ساکنان شهرها نسبت به محیط پیرامونشان حساس شوند و از معیارهای درستی برای سنجش استفاده کنند.
در این میان شاید هرکدام از ما به عنوان معمارانی که حرفه و علممان را نه تنها وسیلهای برای درآمد که ابزاری فرهنگی نیز میدانیم، دست به تجربههایی زده باشیم، و باز شاید به اشتراک گذاشتن این تجربهها و آگاه شدن از آنچه که اتفاق افتاده و شاید ما متوجهاش نشدهایم، کمک کند تا در کنار هم گامهای بلندتری برداریم.
اوایل آذر 1391 بعد از بسته شدن «روزنامه شرق» این خبر به گوش میرسید که قرار است «روزنامه بهار» دوباره منتشر شود. با شنیدن این خبر تصمیم گرفتم که با مسئول صفحه آخر بهار برای گرفتن فضایی هفتگی و صحبت درباره معماری وارد مذاکره شوم. نتیجه رایزنیها و مذاکرات شد ستونی هفتگی به نام «پرسه در تهران» که سیاست و شیوهاش هم این است که نویسنده ثابتی ندارد و در این میان شاید بد نباشد که از همه همکارانم -چه معماران و چه شهرسازان- دعوت کنم که در صورت تمایل به همکاری با «پرسه در تهران» با ارسال ایمیلی آمادگیشان را اعلام کنند.
به نظر میرسد نباید از چنین فعالیتهایی توقع تحقق اهداف کوتاهمدت را داشت. اما هرچه باشد، کارهایی از این دست -به دلیل ارتباط نزدیک و درگیرانهای که با مخاطبان عام (شهروندان عادی) برقرار میکنند- در مقیاس کلان میتوانند به ساخته شدن فرهنگ عمومی معماری در جامعه ما کمک کنند، و اگر نتوانند شهروندان را به سطح مطلوبی از آگاهی برسانند، بیتردید به آن نزدیکشان میکنند.
اول اردیبهشت 92 روز معمار
4- پرویز طلائی
از سال 53 رسانه ها یک روز سال را روز معمار اعلام میکردند و سخنرانی و مقاله و گفتگو در مراکز استان با همکاری مسئولین و مهندسین معمار برای آشنایی اقشار مختلف با معماری برگزار میشد. چند سالی است روز معمار توسط معماران جوان و بخش خصوص برگزار میشود و سخنرانی و مقالهها گویای نیاز به یک همفکری جمعی است.
در مورد مسئولیت اجتماعی معمار حرف زده میشود؛ با این حال امیدوارم بتوانیم از دیدگاه کارشناسی و معماری در جمع هزاران معمار علاقه مند ایرانی، چند اصل اساسی را وجه همت خود قرار دهیم و در چرخۀ زیست فرهنگی جامعۀ خود موثرتر باشیم.
سالهاست معماری فقط در انحصار طبقه خاص قدرت و ثروت نیست، به ساکنان شهرها و روستاها هم تعلق دارد. پس میبایست روز معمار را فراخوانی برای تحقق خدمترسانی به این صاحبان اصلی بپذیریم و تمام دانش و کاردانی خو را برای مناسبسازی محیط زیست خود و همجواران بکار گیریم.
طراحی کنیم برای کسانی که بخوبی میشناسیم و تحقیق در خواستهها و نیازهای زندگی آنها برایمان دشوار نیست. اگرچه این کار عزم و همتی جمعی میخواهد، زیرا که این نوع معماری به صورت قطعههایی از یک مجموعۀ وارداتی نیست و تنها بدست معماران و همکارانشان امکان پذیر میشود. با این وصف در راستای تحقق این معماری حداقلهایی که اولویت دارد که برعهدۀ ما معماران و نقاط قوت مسئولیت سنگین اجتماعی ماست.
بنابراین درطبع آزمائی هنری و سلیقه شخصی که ظاهراً ما را در آن مخیر کردهاند غرق نشویم و وقت تلف نکنیم. سوالات زیر را من و شما پاسخ دهیم تا از ریشه نهالی سالم ببار آوریم؛
1ـ اقتصاد خانواده و محله و شهر منطقه با انتخابهای ما به چه سویی میرود؟ چقدر و در کجا ها موثر هستیم؟
2ـ در آرامش و امنیت ساکنین واحدهای مسکونی و کار و محله و شهر چه تاثیری داریم؟
3ـ درنشاط و سلامت جسم و روح ساکنین، طرحهای ما چه اثری دارد؟
4ـ فضاهای مورد طراحی ما بر تربیت و آموزش غیر مستقیم ساکنین چه اثری دارد؟
5 ـ در ایجاد اشتغال و استفاده از نیروهای کار جامعه و تولید مصالح و لوازم داخل کشور چقدر موثر هستیم؟
6 ـ آیا ما تحت تأثیر تولیدات و واردات مصالح مواد و آداب و روشها هستیم یا خود موثر هستیم .
7ـ آیا در طرح های ما حقوق فردی و اجتماعی ساکن و رهگذر دیده میشود؟ به مشاعات در مقیاس های مختلف اهمیت می دهیم؟
8 ـ آیا تبلیغ ساده زیستی در کارهای ما هست یا فرصت و جائی برای رسیدن به اثرگذاری نداریم؟
روز معمار روز اثر گذاری است
از خودمان شروع می کنیم همانگونه که بزرگان این راه را رفته اند
فارغ التحصیل دوره چهارم ( معمار ملّی )
معماران و مسئولیت اجتماعی و حرفهای
5-حمیدرضا ناصرنصیر
سنت نیکویی است که طبیبان برای جلوس در ردای طبابت و ورود به حرفه پزشکی سوگندنامه¬ای را یاد میکنند که از بقراط حکیم به یادگار مانده و در آن دوباره به خود یادآوری مینمایند که برای چه به کسوت پزشکی درآمدهاند؛ و اگر سوگند مهرورزی به انسانها و کمک به آنها برای پزشکان جاری است، صدالبته برای رشتههایی که افزون بر جسم، با روح انسانها و با ادراک و سعادت و خوشبختی آنها گره خوردهاند، برای روشنفکران، برای هنرمندان، و برای معماران و دیگران مصداق مییابد؛ چه بر زبان زمزمه گردد و چه در دل جاری باشد...
معماری در ذات خود با لایههای مختلف وجود و ادراک انسانی پیوند خورده است، با جهان نمادها و معانی، با احساس زیبایی و تعادل، با کارآمدی و سودمندی، با نظم و سازمان، با بوم و محیط، و با ماده و فیزیک؛ از این روی معماران باید طیفی از توانمندیها، از حوزههای مادی تا عرصههای مفهومی را فراگیرند، از یک سو به جستوجوی افقهای نو و برای خلق محیطهای الهامبخش سر در آسمان داشته باشند و از دیگر سوی برای پاسخگویی مطمئن و توانمند به وجه مهندسی حرفه خود پای بر زمین بکوبند...
لذت آفرینش معماری، تنها منحصر به پروژههای بلندپروازانه و خیالپردازانه و مفهومی نیست؛ همدلی انسانی و تعهد حرفهای معماران طلب میکند که معماران در عرصۀ شهر و در بطن چالشهای فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی جامعهشان نیز با تمامی توان و دانش و تجربه و تخیل خود در کنار همنوعان باشند و به وظیفهای که در حوزۀ تخصص و زمینۀ حرفهشان قرار میگیرد عمل کنند.
این موضوع به ویژه برای معماران جامعۀ ما اهمیتی دوچندان مییابد؛ چه، علیرغم پیشینۀ کهن تمدنی سرزمین ما در موضوع معماری، دانش جامعۀ امروز ایرانی در مقولۀ معماری در تمامی سطوح، اعم از شهروندان، دانشآموختگان، هنرمندان، راهبران رسانهها، مدیران و قانونگذاران، بسیار کمتر از آن چیزی است که برای پویایی و پایداری محیط ساخته شده لازم است و به تبع این فقر فرهنگی، جایگاه مقولههای مرتبط با معماری در نظام قوانین و مقررات در حوزههای محیط زیست، شهر، معماری، و میراث فرهنگی نیز آنسان که در خور یک تمدن کهن و پویا باشد، نیست.
پس معماران ایرانی در کوران مسئولیت اجتماعی و حرفهای دوگانهای قرار دارند؛
از یک سوی با وظیفۀ سنگین معرفی و تثبیت مقولۀ معماری به عنوان رکنی از فرهنگ اجتماعی به جامعۀ امروز خود مواجهند، و از دیگرسوی خود را در بطن چالشی تاریخی و جهانی برای بازتعریف آوردۀ امروز خود برای جهان معماری یافتهاند.
دست و پنجه نرم کردن با هردو این چالشها البته امری خطیر و دشوار است؛ اما شاید نه برای معماران؛ چرا که آنان استادان چالش حل مسائل بغرنج و آفرینش پاسخهای خلاقانهاند!
گسترۀ مسئولیتهای جامعۀ حرفهای معماری
6-علی یاوری
در سالهای اخیر با توسعه فنآوریهای نوین و نیز درخواست بازار، حجم تولید ساختمان در کشور افزایش یافته و این افزایش حجم تولید، ضمن تغییر در چهرۀ مناطق زیستی با خود عواقب و مشکلاتی را به دنبال آورده است که از آن جمله میتوان به نابودی طبیعت و زیر ساختهای محیطی و طبیعی اشاره نمود و پیش بینی میشود که این روند نمیتواند در بلند مدت تداوم داشته و در نهایت با نابودی بسترهای طبیعی از یک سو و عدم توجه به نیازهای اجتماعی از سوی دیگر زمینۀ ناپایداری رشد اقتصادی را فراهم خواهد آورد. حال آنکه در معماری کهن علاوه بر توجه به خواستههای کارفرما (چه از نظر کاربری و فضاهای مورد نیاز و چه از نظر جنبههای اقتصادی) احترام به محیط زیست و نیز حقوق سایر گروههای ذینفع معمولاً مورد توجه طراحان و سازندگان عرصۀ ساختمان بوده و از این طریق یکی از جنبههای رشد فرهنگی و اقتصادی کشور فراهم میشده است.
در دوران معاصر با توجه به اهمیت جنبههای اقتصادی کوتاه مدت، شرکتهای ساختمانی چه گروههای مشاور و چه گروههای مجری به عنوان یک بنگاه اقتصادی تلاش نموده اند تا درتدوین برنامههای توسعه، بتوانند از این بازار پر رونق بهره بیشتری را به خود اختصاص دهند اما با توجه به بازار رقابتی و محدودیتهای ناشی از آن، فارغ از توجه به مسئولیت اجتماعی خود در قبال جامعه و محیط زیست در روند تخریب و ناپایداری محیط مشارکتی جدی داشتهاند . در این خصوص میتوان به پروژههایی که در تعارض با منافع جمعی شهروندان ساخته و یا در شرف ساخت میباشند اشاره نمود.
در شرایط کنونی مسولیت اجتماعی (که بسیاری از متخصصین عرصۀ ساختمان معنی آن را صرفاً در حد انجام صحیح وظایف مهندسی تعبیر مینمایند) در تعارض با موفقیت برنامههای توسعه برای این شرکتها قرار گرفته و در بسیاری از مواقع بنا بر مصلحت اقتصادی بنگاه از آن چشمپوشی شده است.
حال باید این سوال را از جامعه حرفهای ساختمان پرسید که مسئولیت اجتماعی خود را چه دانسته و تا چه حد خود را به آن متعهد میدانند. آیا صرفاً مسئولیت اجتماعی آنان در درست عمل کردن به وظایف حرفه مهندسی است و یا در برابر جامعه، محیط زیست و منابع طبیعی و منافع ملی نیز دارای مسئولیتهایی هستند؟
جامعه و معمار
7-حبیبه مجدآبادی
حرفۀ معماری هم مثل سایر مشاغل مسئولیتهایی را به دنبال دارد. من با این ایده کارم را شروع کردم که مثل پزشکان که در زمان فارغ التحصیلی سوگند میخورند، یک حرفهای قسم خورده باشم. با این دغدغه که بتوانم قدمی به جلو بردارم و حالا پس از ده یازده سال کار حرفهای فکر میکنم همانطور که معمار متعهد است و مسئولیتهایی دارد، جامعه هم در قبال معمار یا هنرمند مسئول است. طی این سالها برخورد با مشتری یا به اصطلاح کارفرماهای جور و واجور به من نشان داد که در رشتۀ معماری پایبندی معمار به ارزشها و مسئولیتهایش در قبال جامعه به تنهایی ضامن پیشبرد معماری نمیشود. در جامعهای که هنوز سودمندی رشتۀ معماری اثبات نشده است، تا کجا میتوان الفبای معماری را هر بار برای هر کارفرما توضیح داد و آدمها را متقاعد کرد که طراحی ساختمان کاری تخصصی است که تنها در حیطۀ تخصص معماران است و در نهایت نیز این کارفرما است که از طرح منتفع میشود. یا توضیح اینکه چرا آنچه در دنیای خارج به عنوان معماری کلاسیک، نئوکلاسیک و اشرافی ارائه میشود فاقد ارزش است؟ چرا حتی وقتی کارفرما با توجه به سوابق و جوایز متعدد طراحی سراغ یک معمار میرود باز هم انتظار دارد چیزی به عنوان پیش طرح دریافت کند؟ چرا همۀ کارفرماها تصور میکنند از کودکی استعداد طراحی داشته و دارای ذوق و قریحه سرکوب شدهای هستند که با دیدن معمار شکوفا میشود. حتماً یک جای کار ایراد دارد.
آنچه مسلم است شک و تردید و عدم اطمینان به معماران ناشی از عدم شناخت جامعه از معمار و حرفۀ معماری است. در این جامعه تقریباً همه میدانند پزشک کیست و چه کاری انجام میدهد و عزیزترین چیز که جانشان است را در اختیار تشخیص او میگذارند که در بعضی موارد هم تشخیصی نادرست به قیمت جان افراد تمام میشود. در حالیکه اکثریت جامعه ما نمیدانند معمار کیست، چه میکند و یا وجودش چه سودی دارد. پس اولین مشکل عدم شناخت است. ما معماران در جامعه بستهای زندگی میکنیم، نشریات معماری را معماران مطالعه میکنند و روز معمار را معماران جشن میگیرند در حالیکه غیر از معماران کسی از وجود چنین روزی مطلع نیست و در تقویم هم قید نشده. در مجامع ما غیر معمار حضور ندارد و به طور کلی جامعه از ما زیاد نمیداند و همان اندکی که میداند نه در مورد معماری حرفهای بلکه در مورد نوعی معماری عوامفریبانه و مختص افراد نوکیسه است.
نزدیک روز معمار است و همکار عزیزی از من خواستند مطلبی در خصوص مسئوليتهاي اجتماعي وحرفهاي معماران بنویسم. من فکر میکنم معماران به خصوص نسل معماران جوانی که نتیجه تلاشهایشان را در مسابقات سالانۀ معمار میبینیم به خوبی به مسئولیتهای حرفهای خود واقفاند و حتی بیش از آنچه وظیفه دارند انجام میدهند. میدانم که گاهی به دلیل علاقه به تحقق یک طرح از حقوق مسلم خود نیز چشمپوشی کردهاند. با این وصف اگر حتی نیمی از ساخت و ساز به معماران حرفهای محول شود شرایط معماری کشور با امروز متفاوت خواهد بود. بنابراین این جامعه است که به با ناآگاهی و سهلانگاری از وظیفه خود در مقابل معماران غافل شده و سکان معماری را خود به دست گرفته است.
در چنین شرایطی مهمترین وظیفه معماران شناساندن معماری درست به عموم مردم است. اطلاعرسانی از طریق روزنامه و یا شبکههای تلویزیون که در حال حاضر کمتر در اختیار معماران است و حتی تاسیس یک شبکه مستقل تلویزیونی میتواند موثر باشد و اما اینکه از چه روشهای دیگری میتوان بر سواد بصری و آگاهی اقشار جامعه اثرگذار شد پرسشی است که من هم مایلم از همکاران داشته باشم.
با درود و خجستگاني روز معمار بر همهي مهرازان پاكدل
8-علی فلاح پسند
معماري، فرصتي است كه انسان طي آن، محيط پيرامون خود را شناخته، و بر بنياد باورها و نيازهاي خود آن را شكل ميدهد، تا پديدهاي به نام مكان را بيافريند، و مكان حاصل فرايند شناخت و انديشه انسان است، كه به اقتضاي تغيير باورها و نيازهاي انسان، ظرفيت تغيير پيدا ميكند. مسئوليت معمار، شناخت، و تسهيل و تحقق چنين فرايندي است.
با بدرود و سپاس
همهچیز معماری است
("alles ist architektur")
9-نسرین سراجی
در احترام به معمار،
از زمانیکه مقاله معتبر «هانس هولاین» آلمانی با عنوان آلمانی"alles ist architektur" در سال 1968 نوشتهشد، قطعا، خیلیچیزها تغییر کردهاست. با این حال، از همان موقع بود که معماران شروع کردند به باهم آمیختن یک رشته از زمینهها که قبلا هرگز با معماری ارتباط نداشتند. مثلِ اقلیمِ مصنوع، پوشش، محیط در وسیعترین مفهومِ آن، کارفرماهای خودمرکز، معماری توسعهپذیر و غیره؛ اما باز از همان زمان بود که معماران فراموش کردند که در واژۀ A ، ARC نشانه همگانR ،(All) Rنشانه مسئولیت پذیری (Responcibility) و C نشانۀ نقد (Critical) است.
معماران، غالبا، فراموش میکنند تفکر انتقادی مبتنی بر «ارائه» است، و سادهترین فرم بحث و جدل هم باید با یک پیشنهاد یا گزاره شروع شود. در سال 2009 میلادی، « dazibao d’architectures» کارِ ما را به مثابه رشتهای از بیانیهها و گزارههایی که برای نقد و جدل باز است، «ارائه» نمود. به باورِ ما، نقد اساسیترین سطح تماسی است که به معمار فرصت میدهد با جامعه بزرگتری درگیر شود. در دورههایی از سالهای 70 و 80 سده گذشته، معماری باور پذیری و ظرفیت فعالیت اجتماعی را از دست داد، یعنی قدرتش را از دست داد. در سال های 90 بود که معماری شروعِ مجددی یافت و معماران به محبوبیت و شهرتِ خوانندگان پاپ رسیدند و بسیاریهای آرزوی ورود به معماری را در خود یافتند. اینک، شاید زمان آن رسیدهاست که از مخدوشکردن قدرتِ معماری پرهیز کنیم و اجازه دهیم معماری، بارِ دیگر، تبدیل به سکویی برای نقدپذیری، شعور اجتماعی و دلمشغولی سیاسی شود. ما هنوز هم اعتقاد داریم معماری قدرت خلق محیطی را دارد که به ما فرصت دهد موضع فعال خود در جامعه را بررسی، ارزیابی و تصمیمگیری نماییم. «dazibao d’architectures» گذری را به فشردهترین دورههای کار و معماری ما در دهسالِ گذشته پیشنهاد میکند:
روزهای بیامید معمولی
ساعتهای لذت بیانتها
لحظههای فکرهای بکر جسورانه
این است زندگی یک معمار
ادامه دارد...
منبع تصویر: تابلوی آینه کاری اثر منیر شاهرودی فرمانفرمائیان
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 5615
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان