افزودن دیدگاه جدید
معمارنت- کامل خان ممتاز معماری عارف مسلک است که در سفرمان به پاکستان با او و کارهایش آشنا شدیم. شیوۀ متفاوت اندیشیدن او و برخوردهایش با مسائل اجتماعی، فرهنگی و معماری ما را واداشت که گفتگویی را با او ترتیب دهیم. بنابراین جمعی شدیم از معمارانی چون مهرداد بهمنی، جلال محدثی، سحر مرادی و سید سجاد فیصل و پای صحبتهای او نشستیم. از او دربارۀ سبک کار عارفانهاش پرسیدیم و خواستیم تا نگاه متفاوتش به جهان را برایمان توضیح دهد. شرح این گزارش را در ادامه میخوانید:
مترجم: سحر مرادی
معمارنت- کامل خان ممتاز معماری عارف مسلک است که در سفرمان به پاکستان با او و کارهایش آشنا شدیم. شیوۀ متفاوت اندیشیدن او و برخوردهایش با مسائل اجتماعی، فرهنگی و معماری ما را واداشت که گفتگویی را با او ترتیب دهیم. بنابراین جمعی شدیم از معمارانی چون مهرداد بهمنی، جلال محدثی، سحر مرادی و سید سجاد فیصل و پای صحبتهای او نشستیم. از او دربارۀ سبک کار عارفانهاش پرسیدیم و خواستیم تا نگاه متفاوتش به جهان را برایمان توضیح دهد. شرح این گزارش را در ادامه میخوانید:
- اگر معماری را از منظر فرهنگی ببینیم، معماران پاکستان چگونه با فرهنگهای موجود در منطقه روبرو میشوند و مسئلۀ تلفیق این فرهنگها با معماری مدرن را حل میکنند؟
کاملخان: باید بگویم که اساساً تنها یک رویکرد برای مواجه شدن با معماری به عنوان یک مسئلۀ فرهنگی وجود ندارد و ما فکر میکنیم که معماران امروز هم اصلاً نمیخواهند رویکرد فرهنگی داشته باشند، بلکه بیشتر میخواهند مدرن یا پست مدرن باشند. در سوی دیگر گرایشی قوی و میلی شدید به برخوردی رمانتیک و سانتیمانتال با سنت و گذشته وجود دارد. خیلی اندیشۀ عمیق و بنیادین فلسفی برای نسبت به گذشته وجود ندارد. من فکر میکنم در کشور ما خلائی که وجود دارد در میان درکی از ایدههای مدرن و همچنین سنتها. در نتیجه یا مدرنیته را دنبال میکنیم بدون آنکه پایههای فلسفیاش را درک کنیم و یا اینکه به سمت سنتها و میراثهایمان کشیده میشویم بدون درکی اینکه چگونه آنها را به کار گیریم. من اینطوری می بینم مسئله را.
ما دیدی رمانتیک نسبت به معماری اسلامی و میراث اسلامیداریم و این امروزه در حال تازه شدن است به خصوص با برخاستن جنبشهای مذهبی و خواست سیاستمداران هویت بومی و اسلامی؛ ولی جریانهای مزکور واقعا درکی ندارند که این هویت چیست.
- کی باید درک کند؟
کاملخان: همه باید این را دریابند؛ کارفرما، اهالی حرفه و سازندهها که خیلی از سنتها دورند. در نتیجه به یک درک کلی از محیط نیازمندیم که اگر میخواهیم مدرن باشیم این مدرن بودن نسبتی با محیطمان پیدا کند. آمریکا و اروپا مدرن نیستند چون پریروز تصمیم گرفتهاند که مدرن شوند؛ بلکه این ربطی به سنت و فرهنگ و تاریخ ایشان دارد و بدون تجربۀ این مسیر ما میخواهیم ظاهر قضیه را داشته باشیم؛ بدون پرداختن به محتوای آن.
- ما در قدیم ناخودآگاهانه با سنتها زندگی میکردیم و زندگیای ارگانیک داشتیم، اما امروز با وجود تحولات مدرن حتی اگر تصمیم بگیریم که دوباره ارگانیک زندگی کنیم، این براساس یک تصمیم آگاهانه خواهد بود که این خود محصول همان تحولات مدرن است. در این شرایط برزخی آیا به عنوان معمار و هنرمند باید این تعلیق گریزناپذیر را قبول کنیم یا شما راهی برای برون رفت می بینید؟
کاملخان: این دنیای امروزی که درش هستیم دچار بحران عمیقی است و فقط جوامعی مانند ما نیستند که در این بحران به سر می برند بلکه همۀ جهان دچار آن است و این بحران چند بعدی است یعنی از یک طرف محیط زیستی است، مثلاً انقراض گونههای موجودات و آلودگیها، از سوی دیگر بحرانهای اقتصادی مانند همین سونامی اقتصادی که اخیراً از آن رد شدیم که از آمریکا شروع شده و همۀ دیگر کشورها را درنوردیده و نه تنها هنوز هم تمام نشده که بدتر هم شده است. همچنین بحران اجتماعی و عمیقتر از همه بحرانهای فردی و بله ما الان بیش از هر وقت دیگری درگیر پرسشهایی چون کجا هستیم و به کجا میرویم شدهایم.
ما تاریخ خودمان را داریم که باعث میشود که دیدمان نسبت به این پرسشها متفاوت باشد. همانطور که گفتم جنبۀ فردی این قضیه پررنگتر است و تعین آن را در بالا رفتن آمار خودکشیها میتوان دید. امسال چند ماه پیش بالاترین نرخ آدمکشی در جهان در آمریکا اعلام شد. جالبتر آنکه نرخ خودکشی از آدمکشی بیشتر شده است. قبلا بالاترین نرخ خودکشی در کشورهای اسکاندیناوی بود؛ ولی چند سال پیش یکی از دوستان سوئیسی ام می گفت که بالاترین نرخ این مسئله را سوئیس دارد که اتفاقا یکی از پیشرفتهترین و مدرنترین کشورها است و بررسی کردهاند و دیدهاند که دلیلاش اینترنت و کامپیوتر، انقلاب تکنولوژی ارتباطی در این عصر طلایی است. پس این بحران از میان جامعه و افراد در آن عبور میکند. این خود نشان میدهد که این بحران در دیگر کشورها هم وجود دارد.
در کل آسیبهای اجتماعی رابطۀ مستقیمی با تفاوت درآمدی، فرهنگی، طبقاتی دارد. این تفاوتها همینطور در حال صعود است. در عین حال جوامع مسلمانان هم به نسبت تجربۀ تاریخی خود دچار بحرانهای خاصی هستند، چون در گذشته دور ابر قدرت بودیم و به یکباره از جایگاهمان افول کردیم و همه متحیرند که چه اتفاقی افتاده است، کجا اشتباه کردیم و آنچه امروز در جوامع مسلمان شاهد آن هستیم بنیادگرایی مذهبی و تندروی است که این دقیقا آن روی سکۀ مدرنیزم و درواقع نتیجۀ منطقی آن است.
- پس شما معتقدید که بحران به سمت ما میآید؟
کامل خان: نه آنکه به سمت میآید بلکه دقیقا در آن هستیم.
- پس حالا که درونش هستیم چه باید بکنیم؟ باید از مقابلاش بگریزیم یا با آن مقابله کنیم؟
- نقش معماران در این بحران چیست؟
کامل خان: میتوانم بگویم که معمار هیچ نقشی ندارد. ما دوست داریم که فکر کنیم میتوانیم دنیا را تغییر دهیم و دنیا منتظر نبوغ ما است برای اینکه بهتر شود ولی اینها همه بیهوده است. با این حال به عنوان انسان هرکدام نقش بسیار مهمی را بازی میکنیم. البته نمی توانیم به عنوان یک انسان این جریان بزرگ را متوقف کنیم، ولی آیا میخواهیم بگذاریم این جریان ما را ببرد؟ نه نمیتوانیم چون از بین میبردمان. همانطور که گفتم اینها دورههای تاریخی است که در آن بحران اتفاق میافتد. یکسری اتفاقات میافتند که جزئی از یک جریان بزرگترند. ما مجبوریم که بفهمیم که این یک فرآیند تاریخی است و ما نمیتوانیم به عنوان فرد جلوی آن را بگیریم. ولی این مفهوماش آن نیست که هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. کاری که میتوانیم، باید انجام بدهیم و آن کاری که از دستمان برمیآید تغییر خودمان است.
این چیزی است که رویش کنترل داریم و چیزی مانع این کنترل نمیشود. همانطور که گفتیم نمیتوانیم این موج بحران را متوقف کنیم اما میتوانیم با این موج همراه دیگران شویم و در جریان آن بیفتیم و اولین کسی باشیم که برویم به جهنم، در مقابل نیز میتوانیم به عنوان یک فرد به این جریان فکر کنیم و اراده نماییم که آن را نخواهیم.
- پس شما معتقد هستید که میتوانیم سوار موجها شویم؟
نه یا سوار موج شویم و یا میخواهم بگویم میتوانیم به گوشههایی از رود برویم که جهت آب در آنها تغییر میکند و خودت را به درختی یا شاخهای بچسبانیم و مدتی در آنجا پناه بگیریم تا کم کم راه دیگری بیابیم و نجات پیدا کنیم.
- خب این شاخه یا درخت یا جزیره در واقعیت چیست؟
ریشههای درختهایی که در درون همه ما هست. همان حرفی که همۀ پیامبران در نسلهای مختلف گفتند؛ اما تنها پیامبران نیستند که این را گفتند بلکه این حقیقتی است که در همۀ ما ریشه دارد. همان موقعی که انسان به وجود آمد این ودیعه در ما نهاده شد. پس باید از آن استفاده کنیم؛ ولی نباید فکر کنیم که میتوانیم دنیا را عوض کنیم؛ بلکه باید خودمان را عوض کنیم.
با این وجود نیازی به این حرکت هست؛ چون اگر تنها من این حرف را بزنم احساس میکنم که تنهایم، اما وقتی شما هم این پرسشها را طرح میکنید و دیگران هم دنبال همان شاخه هستند. وقتی به حاشیه رود میروی و شاخه را میگیری و دیگری را هم میبینی که همان کار را کرده با خود میگویی که پس من هم میتوانم و تنها نیستم. پس ما میتوانیم هر کداممان یک نور هدایت باشیم و نشان بدهیم که امکان رهایی از این بحران وجود دارد. هر حرکت فردی خیلی تاثیرات فراتر از فرد دارد اما روال عادی جهان را عوض نمیکند.
پس تنها کاری که میتوانیم بکنیم آن کاری است که از ما برمیآید و از این نگاه به عنوان معمار خیلی کارها هست که میتوانیم انجام دهیم. این حداقل کاری است که من میتوانم در حرفه ام انجام دهم.
- آیا معماران دیگری هم در پاکستان به سیاق شما فکر و کار میکنند؟
کاملخان- نمیدانم شاید باید از ایشان بپرسیم... از فیصل به طور مثال.
سید فیصل سجاد - مشکل اصلی ما خلاء گفتمان در آموزش معماری است و اینکه انسان را از محیط زیستش دور کردیم و تا وقتی که این بحثهای مرتبط با هستی شناسی را در حوزۀ آموزش پی نگیریم نمیتوانیم معمارانی تربیت کنیم که متفاوت بیندیشند و راههای متفاوتی را بروند.
- ولی در تجربۀ ما در ایران وقتی انقلاب شد؛ برای تصحیح این روند چندسالی دانشگاهها را بستند و پس از انقلاب فرهنگی و بازگشایی دانشگاهها بانیان این پروژه فکر میکردند که اوضاع روبراه شده؛ اما دیدند که این کار فایدهای نداشته و اکنون بعد از بیست سال میگویند که ما باید علوم انسانی جدیدی به وجود بیاوریم.
اما من فکر میکنم که گرچه این یک نیاز واقعی است اما این فرآیند تصحیح فرآیندی بسیار طولانی است و ما در زمان خودمان محتاج یک پاسخ صریح و سریع برای همین لحظه هستیم؛ تلاشهای کاربردی با نتایج ملموس. گویی که شما وارد شهری میشوید که بیماری مسری همه افراد را فراگرفته است. شما در آنجا راجع به زندگی سالم حرف نمیزنید بلکه دنبال سریعترین راه برای کنترل اوضاع و نجات افراد هستید.
در چنین شرایطی من فکر میکنم که شما به عنوان یک معمار بهتر میتوانید این تجویز را ارائه کنید؛ زیرا از نظر من کسانی که مانند شما دارای سبک زندگی هستند که با آن ارتباط برقرار میکنند، مثلا لباسهایی میپوشند که میدانند چه ربطی به آنها دارد از ماها که نمیدانیم سبک زندگیمان چه ارتباطی با فرهنگمان دارد معماران بهتری هستند. شما چه فکر میکنید؟
- در ادامۀ پرسش جلال اضافه میکنم که اگر باز هم موضوع ما سنت و مدرنیته است و اگر انسان سنتی آن انسانی است که با وجهه انسانی بیشتر در ارتباط بوده و در تداوم همان ارتباط آشتیجویانه پیش می رفته است، چگونه فرهنگ غرب توانسته او را متوقف و از راه خودش منحرف کند؟ و شما به عنوان یک معمار امروز چطور توانستی راهی برای این مشکل پیدا کنی؟
کاملخان- شما درست میگویید اولین چیزی که لازم است گفتمان است. گفتمانی را باید پیش بگیریم که پرسشهای بنیادینی را مطرح کند.
حالا این سوالها دقیقا اینها هستند: که هستم؟ هویتم. کجا هستم؟ موقعیتم در جهان. از کجا آمدم؟ تاریخ به کجا میخواهم بروم؟ اهدافم. تا وقتی که ما به اینها جواب ندهیم همش دور خودمان می چرخیم. اینها پرسشهای بنیادین هستند که جالب است که همیشه مرکز گفتمانهای سنتی بودند.
همیشه اینها مسئلۀ اصلی بودند. ولی امروز طرح این پرسش از معماری نابجا است، زیرا که مطلق گرایانه و ایدئولوژیک به نظر میرسد. خود این نشاندهندۀ این بحرانی است که در آن به سر می بریم. رسیدیم به نقطۀ فلسفی که خود فلسفه را نفی میکند. به جایی رسیدیم که تفکر رد میشود و تنها این پیام منتشر شده که هدفونت را در گوشت بگذار و با آپدت بازی کن و دیگر نیازی نیست به چیزی فکر کنی. عوامل حواس پرتی زیاد شده و همهاش با اینها سرگرم میشویم که فکر نکنی. جامعۀ امروز از ما میخواهد که پرسشهای بزرگ را طرح نکنیم بلکه فقط به لذتهای لحظهای بپردازیم. پرسشی نیست؛ حقیقتی نیست و فقط حقیقت من، حقیقت تو و حقیقت او وجود دارد و این دقیقاً همان پست مدرنیسم است. بله باید با سوالات بزرگ شروع کرد.
دوم اینکه فقط معماران نیستند بلکه سراسر اجتماع باید به این مباحث بپردازند و این اتفاقی نیست که به این زودیها روی بدهد ولی لازم است. چیزی که اتفاق میافتد این است که لحظهای که ما این پرسشهای اساسی را میپرسیم تازه متوجه میشویم که تمام اهدافی که داشتیم یک سرابی بیش نبوده است. بله این یک جهانبینی است که مطرح میشود و مدرنیته یک جهانبینی است، سنت یک جهان بینی است و شرایط فعلی ما نتیجۀ درگیر بودن با جهانبینی مدرن است. غیرممکن است که این دو جهان بینی با هم کار کنند.
مدرنیسم با جواب به این سوال شروع میکند که کجا هستم و جهان چیست و پاسخاش همین دنیای فیزیکی است که در آن واقع شدیم. پس اگر تو با این پاسخ شروع کنی تمام اهدافت در این دنیای فیزیکی تعریف میشود. از کجا میآییم در همین زمان و مکان تعریف میشود و که هستیم؟ مساوی میشود با یک حیوان. همهاش بیولوژیکی و فیزیکی است و تمام واقعیتمان براساس دنیای فیزیکی شناخته میشود. تمام سنتها به این دنیای فیزیکی واقفاند ولی باوردارند که این دنیای فیزیکی تنها واقعیت موجود نیست و به قدرتهای برتری ایمان دارند. این نگاه لایههای بیشتری از واقعیت را در برمیگیرد که آن متافیزیک و دنیای عرفانی است. در آن جهانبینی پرسشهای اساسی را به گونهای دیگر پاسخ میدهیم. سنتها میگویند تو انسانی و با همۀ موجودات تفاوت داری. حیوان هستی، ولی دارای روح مقدسی هم هستی. تمام سنتها و ادیان همین را میگویند.
اگر خودت را مثل حیوان ببینی نهایت خواستهایت بیشتر از غرایز و امیال حیوانی نخواهد بود؛ اما اگر خودت را یک موجود دو بُنی با جسم و روح ببینی میتوانی به عنوان یک موجود برتر رشد کنی. اهدافات تغییر میکند و برای اینکه به سمت آن انسان کامل بروی باید امیل و غرایز حیوانی ات را کنترل کنی و هردوی اینها با هم امکانپذیر نخواهد بود. مفهوم انسان بودن این است نه اینکه موبایلهای جدیدتر داشته باشی یا از تکنولوژی برتری استفاده کنی. خب پس وقتی ما در جهانبینی مدرن موقعیت خودمان را تعریف میکنیم و مرزهایمان را مشخص میکنیم، نتیجهاش این است که خشونت و خواستهها بیشتر میشود و درگیر مشکلاتی میشویم که الان داریم.
اما انسان سنتی که تعالی خودش را در رسیدن به پروردگارش تعریف میکند، موقعیت اش نسبت به جهان عمودی تعریف میشود؛ به جای موقعیت افقی انسان مدرن که هرکدام حقیقت متفاوتی را در نزد خودشان دارند. ما در جهان سنتی همه با هم در این جریان عمودی متحد میشویم به سمت تعالی.
پس مفهوم هویت انسانی در یک جریان عمودی یک تعریف یگانه دارد؛ اما تعریف هویت در سطح افقی جهان مدرن، متکثر و متناقض است. پس بین این دو دیدگاه اصلا هیچ تفاهمی نیست و از ریشه این دو دیدگاه متفاوت است و نمیتوانیم این دو را باهم تلفیق کنیم.
- شما اگر عملکردتان را در تلفیق جهان بینیتان با کارهای معماریتان بررسی کنید خودتان را موفق میبینید؟
کاملخان- امیدوارم که اینطور باشد حداقل دارم تلاشم را میکنم.
- آیا این تجربهای است که بتوان به دیگران انتقال داد؟
کاملخان- خب این کاری است که همین الان داریم انجام می دهیم. داریم گفتگو میکنیم.
- شما در کلاسهای آموزشیتان چگونهاین مفاهیم را انتقال میدهید؟ و مصادیق آموزشی آنها در دانشگاههایتان چیست؟
کاملخان- من دیگر تدریس نمیکنم و بیشتر الان کار میکنم، اما وقتی هم که درس میدادم توجهی به این مسائل نداشتم.
فیصل- اما من که جزء دانشجویان ایشان بودم، کلاسهای ایشان را یکی از جذابترین و تامل برانگیزترین کلاسها میدانستم. او فقط استاد معماری خوبی نبود بلکه استاد خوبی بود. زیرا که او اصلاً درس نمیداد بلکه بیشتر پرسشها و گفتگو دربارۀ آنها را باز میکرد. در کلاسهایش محتوا هدف بود و نه فرم و جز کلاسهایی بود که در آن دانش تولید میشد و نه آنکه تنها کسب شود. به نظر من نکتۀ مهم این است که تو فقط دانش و معرفت شناسی کشف نکنی بلکه آن را خلق کنی و این چیزی است که در تدریسهای دانشگاهی مرتبط با معماری سراغ نداریم و بسیار ارزشمند است. ایشان خیلی فروتن هستند و هیچگاه به این موضوعها اعتراف نمیکنند ولی من در کلاسهایشان بودهام.
- ما این را برای دغدغۀ شخصی نمیپرسیم بلکه این پرسش با هدف انتقال تجربه شما به دغدغهمندان دیگری در حوزههای جغرافیایی دیگر پرسیده میشود.
کاملخان- به نظر من برای انتقال دادن هر مفهوم و روشی نمیتوانی به خطابه اکتفا کنی بلکه باید خودت آن را انجام دهی.
فیصل- به نظر من هم مهمترین نقش استاد انگیزه دادن و الهامبخشی است که کاملخان اینگونه است.
- ولی شاید رفتن این راه و انجام دادن این ایده موجب شود که از جامعه ببریم و با جریان تغییرات جهانی بیگانه شویم. شاید به گونهای تارک دنیا شویم.
کاملخان- مهم رفتن این راه است و دانستن اینکه ما هیچوقت به مقصد نمیرسیم. آنهایی موفق خواهند بود که پس از رفتن به این مسیر به جامعه بازگردند و تجربیات متفاوتشان را در جامعه به کار ببرند.
- و آنها همان پیامبران معماری هستند.
کامل خان- من که هنوز به جایی نرسیدم ولی استغفرالله اگر به جایی رسیدی مهم این است که تجربیاتات را با سبک زندگی ات به دیگران انتقال دهی و کاری است که من تلاش میکنم انجام دهم.
- چند درصد معماری امروز پاکستان این دیدگاه را انعکاس می دهد؟
کامل خان- متاسفانه خیلی غم انگیز است که من همواره تا کنون به دنبال دیدن چنین معماری بودم اما هنوز چیزی ندیدم، اما من و پسر معمارم که با هم کار میکنیم فکر میکنیم که داریم کار درست را انجام میدهیم. اما تنها هستیم چون هرجا را که نگاه میکنیم کسی را نمی بینیم که براساس این اصول کار کند.
- شما فکر میکنید که چرا اینگونه کار نمیکنند؟ چون این سبک از کار صرفۀ مالی ندارد؟
کامل- بله خب چون اکثرا به دنبال منفعتها و پروژههای بزرگ هستند و ما هم درحال دست و پا زدنیم.
- من میخواهم بدانم که در کدامیک از پروژههای شما این ایدهها متجسم شده است؟
کامل خان- ما 11 سال است که روی مقبرۀ دو صوفی در بابا حسن کار کردیم که هنوز هم تمام نشده است. یک مسجد هم هست که پسرم طراحی کرده است. آن هم چهار پنج سال است که هنوز دارد انجامش میدهد. یک خانۀ مسکونی داریم که تقریباً رو به اتمام است. اما کاری که سعی میکنیم انجام دهیم این است که حرفهایی را که در اینجا زدیم در پروژهها دخیل کنیم. اما در این میان دو نکتۀ مهم است؛ یکی موضوع کاربردی بودنشان است؛ سعی میکنیم ساختمانهایی بسازیم که اقتصادی، محیط زیستی و دارای ارتباطهای فرهنگی باشد و جوابگوی نیازها و مقتضیات اقلیمی باشد و در عین حال از تکنولوژیهای امکانپذیر در اینجا نیز بهرهمند باشد. ما هیچوقت بتن و آهن استفاده نمیکنیم، چوب هم اصلاً دیگر نداریم که استفاده کنیم. بیشتر از آهک و آجر استفاده میکنیم. ولی وقتی که از چوب استفاده کنیم شرط من این است که به همان اندازه که چوب به کار بردیم دوبرابرش را باید درخت بکاریم.
بنابراین ما از مصالحی استفاده میکنیم که بومی بوده و تولید آلودگی نکرده و از خارج هم وارد نشوند و از نظر اقلیمی هم پاسخگوی نیازها باشند و در مورد اصول طراحی ساختمانها هم، جهت گیری و مقاومت گرمایشی و تهویه و حجم ساختمان در راستای تناسب آن با اقلیم در نظر گرفته میشود. اما همۀ اینها ساختمان سازی است. درحالی که معماری بیش از اینها است و باید پیامی اضافهای را هم انتقال بدهد. پیام چیست؟
پیام اکثر ساختمانهای الان این است که پرچم مدرنیسم یا پست مدرنیسم یا توسعه و پیشرفت را بالا ببرند مثل ساختمانهای دوبی و دیگر جاها. ولی کار ما این است که پیام دیگری بدهیم و آن این است که راه دیگری هم هست. هرکسی که ساختمانهای ما را دیده گفته همان لحظه حس میکنند که با یک چیز متفاوت مواجه شده اند، چیزی که در عماق وجودشان روحشان را تکان داده است. سکوت میکنند، با دقت و احترام حرکت میکنند و انگار که در حضور چیزی هستند که فراتر و زیباتر است.
- این عکسالعمل آنها نشان میدهد که راضی میشوند؟
کامل خان- نه در اصل آنها احساس میکنند که ارتباط پیدا کردند با واقعیت متافیزیکی و واقعیت حقیقی؛ چیستی جهان هستی، کائنات و انسان. به طور ظریفی با این پیامهای پنهان روبرو میشوند تنها از طریق تقارن تعادل تناسب، ریتم وهارمونی که تمام معماران سنتی آنها استفاده میکردند. چیزی که ما داریم ارائه میدهیم جزیرههای کوچکی از آرامش و جزیرههای کوچکی تمدد.
طرح و اجرای یک خانۀ مسکونی
طرح و اجرای مسجد جامع صلاح الدین
طرح و اجرای مقبرۀ دو صوفی
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 16324
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان