افزودن دیدگاه جدید
معمارنت- طولانیترين توصيف موجود از باغی در دوره صفوی، خمسه ای است به قلم عبدی بيك شيرازی ملقب به نويدی دروصف باغهايی كه شاه طهماسب (76-1524 ميلادی) در قزوين سا خت. 1 خواهيم ديد كه اين باغها ورای نقشه ای هندسی میباشند، كه توسط جويهای آبی منشعب از حوضی مركزی به چهار قسمت تقسيم شده، چنانچه عموما عنوان میشود. شاعر راهنمای ما خواهد بود و در «واژگان» او «چیز» های چندگانه ای كه در باغها گرد آمده بودند را بازخواهيم يافت و درمیيابيم كه چگونه اين چندگانگی ميتواند به وحدت برسد و خواهيم دید چگونه اجزاﺀ باغ ميتوانند كليتی واحد را فراخوانند و درمییابیم تحت كدام شرايط آنها رهنمون ما به معنای واقعی باغ ميباشند.
مترجم: مهکامه لوافی
معمارنت- طولانیترين توصيف موجود از باغی در دوره صفوی، خمسه ای است به قلم عبدی بيك شيرازی ملقب به نويدی دروصف باغهايی كه شاه طهماسب (76-1524 ميلادی) در قزوين سا خت. 1 خواهيم ديد كه اين باغها ورای نقشه ای هندسی میباشند، كه توسط جويهای آبی منشعب از حوضی مركزی به چهار قسمت تقسيم شده، چنانچه عموما عنوان میشود. شاعر راهنمای ما خواهد بود و در «واژگان» او «چیز» های چندگانه ای كه در باغها گرد آمده بودند را بازخواهيم يافت و درمیيابيم كه چگونه اين چندگانگی ميتواند به وحدت برسد و خواهيم دید چگونه اجزاﺀ باغ ميتوانند كليتی واحد را فراخوانند و درمییابیم تحت كدام شرايط آنها رهنمون ما به معنای واقعی باغ ميباشند.
در يكي از اولين اشعارش، نويدی اقدامات اسکندر بزرگ را توصيف كرده، و از جمله درباب اهميت صلح و ايجاد شهرها و بناها تاكيد ميكند. تاكيد شاعر بر اين مضامين مرتبط بود با حملات متعدد عثمانيها به تبريز و تصميم شاه طهماسب برای انتقال پايتخت به قزوين در سال7/1546 م/ 953هجری. گزينش پايتختی امن همچنين بازتابی بود از هدف شاه طهماسب در گسترش مذهب شيعه، چرا كه قزوين در آن زمان شهری کلاً سنی مذهب محسوب ميشد. بخش عمده قسمت الحاق شده به قزوين، بناها و باغهای اقامتگاه شاه و درباريانش بود. اين باغستان به جعفرآباد موسوم گشت .
بنام آن شهر عالی جعفرآباد که شاه جعفری افکنده بنیاد
نويدی در وصف آن خمسه ای بنام جنات عدن سرود، كه در سال 1544م/951 پايان يافت.
باغها نامهای متعددی دارند
نويدی باغها را با استفاده از واژههای متعدد توصيف ميكند. باغ شاه یا باغ سعادت به قطعات یا چمنهای مختلف تقسيم شده بود. چهارده قطعه در شرق و نه قطعه درغرب خانه شاه، كه در وسط باغ بود، قرارداشت. اين قطعات از چمنهای هشت گوش، مربع، و مدور تشکیل شده بودند. نویدی بر این تنوع شکلی تاکید دارد:
طرح دگر هر طرف انداخته غیر مکرر چمنی ساخته
وی مینویسد که در باغ میرعلی کسکنی،«طرح میانش دو مثمن چمن» و در باغ مراد بیگ، «شاه نشینش چمنی هشت بخش»، «چار طرف چار مربع چمن»و در باغ حسن بیگ یوز باشی، «مدور چمنش در میان» و در باغ بدر خان «در وسط باغ مربع چمن.... و باز مدور چمنی دلپسند»بود و اضافه میکند که هر قطعه توسط يكی از امرا ساخته شده و با جوی آبی از بقيه جدا ميشد.
گشته عرق بند بطرز دگر جوی دگر بسته و مرز دگر
باغ بترتیب شده قسم قسم وصف کنم قسم بقسمش باسم
نويدی برای تشخیص هر باغ، نام سركارش یا صفات دیگری را ميافزايد، از جمله باغ عبدﷲ خان، باغ میر شمس الدين علی و باغ انگورستان، و باغ فرخزاد بیک ولي همین باغها در بیتی ديگر با نامی متفاوت مثل روضه و بوستان و گلشن و گلزار ناميده میشوند. ممكن است تصور شود كه استفاده از واژههای روضه، گلزار و گلشن برای مشخص نمودن اين باغها صرفاً به جهت كاشته شدن با گلسرخ يا ديگر گلهاست، ولی درميیابیم كه يكی دارای درختان ميوه است كه در بهارشكوفه ميدهند و دیگری شامل درختان ميوه، چنار و گلهاست. بنابراین، به نظر میرسد که اين واژهها همچون الفاظ دیگری مانند پالیز، گلستان و فردوس، همه مفهوم باغ دارند و قابل استفاده به جای يكديگرند. بنظر ميرسد كه استفاده از اين واژهها بازتابی است از ديدگاههای متفاوتی كه از آن باغ نگريسته ميشود: باغ ميوهای چنانچه ميوههايي برای خوردن مد نظر ميبود يا باغ گلی چنانچه – به دلیلی – زندگی شکوفا مورد توجه باشد. بنابراين، اگر نامها ثابت نيستند، ممكن است وسوسه شویم نگاهی به طرح باغ، به عنوان صورت معرف این باغها بیاندازیم. اين دقيقاً همان است كه سياحان اروپايی زماني كه به ايران رسيدند کردند.
باغ به مثابه عالم صغير
انگلبرت كمپفر، منشی سفارت چارلز يازدهم پادشاه سوئد به ايران در سال 1684م، از باغ سلطنتی «پشت عالی قاپو» ديدن كرد و نقشهای برای ما به جای گذاشت (تصویر 1). اين نقشه خيابانی را نشان میدهد كه از سردرعالی قاپو تا عمارتی با حوضها و فوارههایش ادامه دارد؛ خيابانی شرقی غربی عمود برآن در سمت غرب به درگاهی رفيع ميرسد. ميلهايی برای چوگان بازی و قپقاندازی در نزديكی عمارت ديده میشود.
تصویر یک: انگلبرت کمپفر- نقشه باغ پشت عالی قاپو. کتابخانه بریتیش: سلون 2923/74 (با مجوز هیات مدیره کتابخانه بریتیش)
خيابان اصلی به سمت شمال امتداد میيابد و حداقل دو خيابان ديگر آنرا قطع میكند؛ ولي بر خلاف آنچه نويدی مينویسد، خيابان حاشيۀ باغ در نقشه وی دیده نمیشود. هر چند نويدی این خيابان را همچون حاشیهای در کتاب شعر میسراید :
آمده از خلد بساطی بسیط بر وی از اطراف خیابان محیط
شکل خیابان ز یمین و یسار حاشیه اش گشته به نقش و نگار
و خیابانهای اصلی را چنین توصیف میکند:
عرصه این روضه عشرت مدار تخته نردیست به نقش و نگار
گشته دو سطح متقاطع دو چار چار خيابان ز دو سطح آشكار
اين سطوح را ميتوان عمود بر سطح زمین دانست چنانچه در (تصویر2) دیده میشود. در تقاطع دو خیابان نیز نويدی به قایمه تاکی اشاره میکند که کیفیتش با کمک درختهای «عرعر و بید و چنار» تغییر کرده و سرافراخته میشوند:
در وسط باغ بوضعی سعید گشته یکی سطح مربع پدید
قایمه تاک سر افراخته سایه بهرکنج وی انداخته
برخی از جزييات نشان ميدهد كه باغستانی که نويدی بیش از يك قرن قبل وصف میکند، هنوز وجود داشته و اطلاعاتی كه نويدی داده درست است، هر چند كامل نباشد. در واقع چنانكه خواهيم ديد، نويدی ورای كالبد دقیق فيزيكی باغ مینگرد و با طرح آن از ديدگاه استعاری برخورد میكند و سطح باغ را به مثابه صفحه کتاب شعر ميآورد و واژه «جدول» را به معنای جويهای باغ و جدول زينت بخش حاشيه كتاب ميآورد.
صفحه نظمیست بسی دلپسند ناظم آن طبع شه ارجمند
جدول اين صفحه فرخنده فال چار طرف جوی پر آب زلال
سپس بخشي را به «صفت ارشي خانه و حوضی در ميان چهارسوی وسط باغ واقع است» اختصاص میدهد.
تصویر دو: دو صفحه متقاطع و چهار خیابان: طرح مهوش عالمی
تنها عمارت موجود دروسط باغ قزوين، امروزه بنام چهل ستون شناخته شده و در سفرنامههای سياحان قرن نوزدهم آنرا كلاه فرنگي ناميده اند (تصویر3). نقشه بنایی چهار ايوانی هسته اصلی آنرا تشكيل میدهد و محققان معتقدند كه اين همان عمارت ارشیخانه است، هر چند كه اين شناسايی پرسش برانگیز است؛ زيرا تغييرات زيادی در اين بنا در قرون نوزدهم و بیستم صورت گرفته است.
تصویر 3 : بخشی از نقشه عمارت کنونی درباغ قزوین: طرح مهوش عالمی.
ارشیخانهای که نويدی وصف میکند خصوصياتی شبیه به هسته مرکزی عمارت هشت بهشت اصفهان داشته است، چنانکه در طرحهای پاسكال كست در سال 1840 دیده میشود (تصویر4). بنا به نويدی، فضای مركزی ارشیخانه با چهار ايوان به سوی باغ باز شده و با گنبدی پوشيده شده بود كه به گلجام یا هورنویی منتهي ميشد و فرای حوض بزرگي بود (تصویر5).
حوض مربع که در این خانه است مرکز این خانه شاهانه است
تصویر 4 : پاسکال کوست- نقشه عمارت هشت بهشت اصفهان در سال 1840. کتابخانه شهر مارسی : 1132/38
تصویر 5 : پاسکال کوست- منظره از درون عمارت هشت بهشت اصفهان در سال 1840. کتابخانه شهر مارسی : 1132/40
معناي لغوی چهارسوی چهار جهت است. ولي این عبارت مفهوم مهمی را در بردارد که سيستم جهات و مركزی كه از آن ناشی است را تعريف ميكند. ولی جهات چهارسوی به جهات اصلی، که بر سطحی افقی قرار دارند، محدود نمیشود. بايد به محور عمودی در تقاطع دو سطح توجه کرد. نويدی به اين محور عمودی ابتدا، در «قایمه تاک» در گوشههای حوض مربع، در تقاطع دو خيابان اصلی، اشاره میکند و سپس در وصف «ارشي خانه» بر آن تاکید میشود. نويدی به چهار ستون در گوشههای حوض مربعی که در وسط ارشیخانه بود اشاره میکند.
چار ستون نصب بر اطراف حوض عکس نما در دل شفاف حوض
نورفشان بام ز گلجام وی روی نما مهر و مه از بام وی
صورت این ستونها در دل روشن حوض منعكس شده و نور از دوازده روزن گلجامش، که دوازده برج آسمان را فراخوانند، فرو میریزد وعکس نقاشيهای سقف و ديوارها در حوض، نظیر نقش فريبندهای به دست ماني است:
از ده و دو پنجره اش روشنی بر ده و دو برج فلک مبتنی
بر سر هر پنجره جامی چو مهر سر خوش از آن جام شده نه سپهر
سقف و کنارش همه پر نقش و زیب حوض ز عکسش شده مانی فریب
بدين سان حوض آيينهای میشود که، همانند دل صوفی، بازتابی است از عالم وجود. محور عمودی كه از حوض زمينی شروع میشود به عالم بالا ميرسد. لغات نويدی «قبله»، «حد شمال»، «شرق» و «غرب»، به مفهوم ساده چهار جهات نيستند.
راست رهی از پی کسب و کمال آمده از قبله به حد شمال
تا بسر حوض خطی مستقیم کرده بعرضش خط دیگر دو نیم
گشته خیابان دگر زان میان از حد مغرب سوی مشرق کشان
«قبله» جهتي است كه مسلمانان به سوی آن نماز ميگزارند. و نيز جهت تابش خورشيد است. برای صوفي «حد شمال» عالم ملكوت ميباشد. این همان «عالم خيال» است كه صوفی قلبش را به سوی آن میگشايد. «شرق» مكان «علم كامل» است، و جایگاه چهارده معصوم (حضرت محمد، دخترش حضرت فاطمه و دوازده امام) . شخص آنها تجلی اسماء حسنی الهی هستند يعني آنچه میتوان از خداوند شناخت. راه رسيدن به آنها قایمه و به سوی بالاست. جهان خاكی كه موضوع «ادراک حسی» است، در دستگاهی پايينتر، عالم ملکوت را تکرار میکند. ورای آن عالم جبروت است كه موضوع «معقولات» است. بنابراين نه تنها جهات بلكه عقول نيز میبايست بنا بر مفاهيم صوفيانه درك شود.
نويدی مشخص میكند كه در شرق خانه شاه، چهارده باغ به نامهای امرای دربار بود كه انعكاسي از شمار چهارده معصوم عالم ملكوت است، در حالي كه در غرب آن نهُ باغ، که انعكاسي از نهُ سيارهاند.
چو افلاکش بود نهُ باغ معمور همه با نام سرکارانش مشهور
نخستین روضه بهرام میرزاست که از انواع گلها عالم اراست
نظم باغ شاهي بنا بر مركز چهارسوی تعيین شده است. آن بلندترين مكان در نظم چيزهای خاكي است، يعني جايگاه شاه. نويدی این باغ را چهارباغ ( كه معنای لغوی آن باغ چهار بخشی است) نمينامد، بلكه به «چهار سوی» يعنی منشاء جهات دنيا اشاره ميكند. بايد در نظر داشته باشيم كه در فارسی لغت «چهار» سمبلی است از كل جهان و عددی معمولی نيست. اهميت فلسفی آيينه، چهار سوی و بازی با اعداد مقدس، همگی به باغ به عنوان عالم صغير هستی اشاره میكند. به اين صورت شاه میتواند در مركز جهان نشسته و بر وضعیت وجودی جهات آن مسلط باشد. بنابراين باغ مؤيد آن است كه شاه سايه خداست. حال ببينيم چه «چيزهايی» باعث ميشود باغ جهان صغير گردد.
باغها: جزﺀ به مثابه كل
خيابان
خيابانهايی هستند كه جزيی از باغ شاهاند، اما خيابان ديگری خارج از دروازه باغ سعادت آباد است که خود آن كلی است در شهر صفوی و نویدی «صفت خيابان جعفرآباد» را میسراید. وی اين گردشگاه عمومی را همانند راهی شاهی با دو دروازه در دو سوی آن وصف میكند، كه يكي از آنها به باغشهر جعفرآباد ميبرد و ديگری به داخل باغ شاه. اين راه، وسيع، مسطح و راست است و درختهايی، در كنار جوی اقبال، بر عرصه سبزش سايه گسترده است (تصویرهای 6 و 7 و 8 و9).
کرده خیابان مسرت فزای گرد ملال از دل مردم زدای
شکل 6 : انگلبرت کمپفر- نقشه قزوین با خیابان، دو میدان، مسجد جامع و نشانههای شهری دیگر . کتابخانه بریتیش : سلون 2923/76 ر (با مجوز هیات مدیره کتابخانه بریتیش)
نویدی آنرا با خیابان هرات مقایسه میکند:
دیده صفت عشرت مردم درو صد چو خیابان هری گم درو
و از آنجا که شاه در رواج مذهب شیعه سعی داشت نویدی تاکید میکند که این«راه راست» یعنی صراط مستقیم میباشد:
شاه از آن کوچه چون کهکشان داده ره راست بمردم نشان
سپس به توصیف منازل و باغهایی که امرا در کنارش ساخته بودند میپردازد
در خیابان بوقت سیر و عبور باغها بین ز هر طرف معمور
و در خیابان از جانب شهر اول از روضه رزمساری، و بعد از باغ حکیم و باغ حاجی آباد نام میبرد. و سپس به وصف منزل شاهانهای میپردازد که «صفه سر چنار» نام دارد و شاید سه چنار باشد چون عبدی بیک مینویسد «خاسته از میان او سه چنار». وی برگ درختهای چنارش را همانند «شعله شمع» و «نور» در آیه قرآن مقدس میسراید.
صفه نی بلکه صفحه پر نور آیه رحمت اندرو مسطور
کرد گردش مشبکات رخام هست چون سطر عنبرین ارقام
شمعدانیست در بهار و تموز شمع سبزش چنار ملک افروز
شعله شمعش اختر بیضا نور بر دور و سایه اش در پا
وی سپس به توصیف درگاه دولتخانه میپردازد. و به دكانهایی که در محاذات درگاه خانۀ شاهی بود که درآنها «زر، سیم، لعل، یاقوت، فیروزه، زمرد، عقیق، الماس و قماش چین و فرنگ، زربفت، تافته، زرکش، مخمل، صوف، و قند، نقل و میوههای مختلف» فروخته میشد. وی همچنین به حمامی بنام باجی خاتون اشاره میكند که «عالم پاكي» است با گنبدی عالی بر فراز اتاق رختكن؛ محل عشق، جايي كه بتان گنج نهانشان را آشكار میكنند.
اندران خانها بتان جهان آشکارا نموده گنج نهان
عشقبازان بشوق جامه کنان گشته عریان ز شوق سیم بتان
در اينجا نيز نويدی تصاوير باغ را تداعی ميكند: حوض حمام رشك حوض كوثر بهشتی را میبرد؛ فواره آن چتری بر سر بدنهای زيباست كه آنها را زنده میكند و همچنین مرمر سبز و زرد کف آن چمن و باغ را :
فرش صحنش ز مرمر و یرقان همچوصحن چمن بهار و خزان
نزديك مسجد جامع، نويدی بنايی به نام دروازه سعادت آباد را وصف مي كند كه، در نقشه ی قرن نوزدهم به مهمانخانه ای تبديل شده بود (تصویر 7). این بنا را کمپفر در نقشه شهر قزوین (تصویر 8) و همچنین در نقشۀ خیابان نشان داده است (تصویر 9) . در این نقشه، در شمال خیابان، درگاه دولتخانه دیده میشود و کتیبهاش نیز در کنار نقشه آورده شده است:
گشاده باد بدولت همیشه این درگاه بحق اشهد ان لا اله الیﷲ
تصویر7 : مهوش عالمی- نقشه 1919 قزوین با خیابان، دو میدان و نشانههای شهری دیگر که کمپفر در نقشهاش آورده برنگ قرمز.
بنا به کمپفر،650 قدم طول و 65 قدم عرض خیابان بود، و هر هفت قدم درختهای چنار و نارون در کنار جوی آن کاشته بودند. در نقشه کمپفر درغرب خیابان، کوچه ایست که در آن پیر امامزاده احمد غزالی از صوفیان معروف قزوین دیده میشود، و خانه هایی خیابان را از این کوچه جدا میکنند. در شرق آن بناهایی هستند که یکی از آنها (f) بنام خلیفه سلطان است و سر گذری(g) نیز در نقشه اش دیده میشود.
تصویر 8: انگلبرت کمپفر- نقشه خیابان و نمای دروازه عالی قاپو. کتابخانه بریتیش: سلون 70ر/2923 (اجازه هیات مدیره کتابخانه بریتیش)
بنابراين خيابان فضای باغ مانندی است، بصورت «كل»، که در شهر نوی جعفرآباد به درگاه باغ شاهی میرسد. نويدی نشان ميدهد كه چگونه برای بعضي، خيابان باغی است عمومی كه از آن لذت ميبرند؛ برای دیگران منشا سربلندی؛ برای درباريان كه باغهايشان را در كنارش ساخته بودند وسيلهای است كه مقام و درجه نزديكیشان به شاه را نشان میدهد؛ و برای صوفی كه آرزوی وصال به معبود دارد وسيله ایست برای عروج به سوی خالق. خيابان محلی است كه در آن كارهای مختلفی صورت ميگيرد كه مفاهيم متعدد باغ را روشن میکند.
شکل9 : پاسکال کوست- خیابان قزوین بسوی عالی قاپو 1840. کتابخانه شهر مارسی : 1131/ ب22.
ميدان
ميدان نیز صحنهایست برای کارهای مختلف؛ جايي است برای اسب دوانی و چوگان بازی؛ محلی است برای برافراشتن چادر كوچنشينان كه شب را آنجا سرکنند و گذری است برای ورود به باغ شاهی، مسجدجمعه و بازار نو. نويدی نشان ميدهد چگونه ميدان اسب ، كه در نقشه كمپفر، كنار باغ حرم خانه شاه ديده ميشود، نيز باغی است. اين باعث تعجب نيست؛ زيرا در داخل باغ شاهی نيز ميدان كوچكی بنام «بوستان ايوان اسب» برای تمرين اسب دوانی، چوگان بازی و تير اندازی بود. قابل توجه است که شاه طهماسب
نويدی گردشی همراه شاه در داخل باغ حرم را وصف ميكند كه به درگاه كنار این ميدان ختم ميشود. از بالای آن نويدی و شاه ميتوانستند از غرب تا شرق را نظر كنند و رموز آسمان نهم را دريابند. اين ميدان فضايی است کل، باغ مانند و عمومی. اين همانجايی است كه در حین مبارزات برای جانشينی تخت شاه طهماسب طرفداران شاهزاده حيدر در آن جمع شده و سر بريده شاهزاده كشته شده به سمت آنها پرت ميشود. اين ميدان در نقشه قزوين كمپفر در مقابل باغ شاهی (D) و شمال مسجد حيدريه نشان داده شده و جهت شرقی- غربی دارد.
نويدی ميدان جديد، يعنی ميدان سعادت، را كه در غرب باغ شاهی بود و در جنوب شرقی آن بازار نوی طهماسبی را كه ، جزیی از باغشهر شاه بود را و مراسمی كه در آنجا بر پا شد را توصيف میكند. چنانچه در نقشه كمپفر میتوان ديد، اين ميدان، (E) ، در غرب عالی قاپو بود و دسترسی به بازار و باغ شاهي داشت.
عبدی بیک مینویسد «سلطان بایزید با لشگری چون سد سدید، همه با اسلحه جنگ ..... در میدان در آمد بندگان نواب اعلی با قورچی باشی ...او را اسقبال نموده ... به یک بار لشکر دست راست و دست چپ بیگانه ...دو تیر پرتاب دور مانده....لرزه بر اعضای بندگان افتاد...بالجمله مقدم او را به اصناف تعظیم تلقی فرموده او را در دولتخانه قدیم فرود آوردند....بعد از چند روز در میدان مذکور جشن عالی ترتیب کرده...و جیغه مرصع بر سر او زدند و او از غایت کبر و حماقت به لوازم عذرخواهی قیام نکرد.»
نويدی «داستان آمدن شاهزاده روم سلطان توصيف خيلي طولانی از مهمانی خوشامد بايزيد میدهد که تصاوير باغ را زنده ميكند. همراهانش كلاههای رنگينی بر سر داشتند كه مرغزار پرگل بهار را تداعی میكرد:
تاج و دستار گشته ملک افروز چون گلستان به موسم نوروز
خيمه و بارگاه مصور منقوش بر پا گشتند. نويدی، شاه سخاوتمندی را توصيف میكند كه شاهزادهای را كه بر پای او میافتاد در آغوش كشيد:
چون بنزدیک شه رسید بذوق خواست کافتد بپایش از سر شوق
شاه دین دست خویش کرد دراز سر بر افراختش بعزت و ناز
ببر اندر گرفت و داشت عزیز همچنین شاهزاده ها را نیز
او همچنين بازارهای نو، که مهمانان از میانش میگذشتند، تنوع و ثروت دكانها، زیبایی صورتگری در صحافی و سروری كه هر لحظه با صدای سازهای موسيقی افزون میشد را به تفصيل توصيف ميكند.
گشت قیصر بامر شاه سوار سوی منزل شد از ره بازار
ماه صحاف از خط و تصویر برده دل از کف صغیر و کبیر
دف و نی دم بدم فزوده سرور همزبان با کمانچه وطنبور
ميدان هم درست مانند خيابان جزئی از باغ شاهی بود و در ضمن كلی در باغ شهر شاه طهماسب. مفهوم باغ به ما امكان ميدهد كه بر رابطه دو جانبه كل و اجزايش دقت نماييم.
ایوان، حوض و جوی
دربرداری دو جانبه کل و اجزایش در توصیف نویدی از ارشی خانه شاه با ایوان، جوی آب و حوضش روشن میشود. دیدیم چگونه حوض وسط ارشی خانه جهان را، که باغ جزئی از آن است، انعکاس میداد. نویدی مینویسد که
چون به میان جای خیابان رسید خضر به سرچشمه حیوان رسید
کـرد تماشـا ارشـی خانـه را داد تسـلّی دل دیوانـه را
روی از آنجا سوی ایوان نهاد چشم بر آن قبله احسان نهاد
آب نقش اصلی را در این نمایش شاهی بازی میکند و رابطه ذاتی بین اجزاء باغ است. جوی آب وقتی نزدیک ایوان شاه میشود، از وارد شدن خجالت میکشد، خود را پنهان میکند، سپس در حوض وسط کوشک شاه ظاهر میشود. نویدی اینچنین به وجه پنهان آن اشاره کرده و آب را به ذات هستی که فیض خداست، تشبیه کرده، ولی به یاد خواننده میآورد که هیچ رابطه ذاتی بین او و مخلوقات نیست. صفه شاهانه دلی چو دریا دارد که هر مشکلی را حل میکند. آب پس از صعود در مرکز حوض، از بین چار چنار، خرامنده رفته و راه به آ سمان میجوید:
آب خرامنده بچابک روی از وسط چار چنار قوی
جدول پر آب روان از دو سوی چون به رخ از دیده عاشق دو جوی
پس آبی که بر زمین جاری است، ذهن را از طریق درختان چنار که سر به آسمان میکشند به سوی بالا میبرد، همچنانکه به قلمرو احساس در زندگی انسان. نویدی ایوان شاه را، که بزرگان و خود شاعر هم گرد شاه نشسته بودند، به نگارستان دیده و سپس، از آنجا که ورودی دیوانخانه شاهی بود، به سر لوح کتاب شعر تشبیه میکند.
درین ایوان شهنشه آرمیده چو نور اندر نگارستان دیده
همه خانان و سلطانان اطراف سران و سروران قاف تا قاف
مرا هم بخت و دولت یاوری کرد درین مجلس شهم یاد آوری کرد
بود سر لوح دیوان سعادت فلک را بر درش روی ارادت
بنابراین ایوان شاهی جزئی است از دولتخانه؛ ولی به مثابه کل آن هم آمده است. ایوان قسمتی از باغ است، اما فلک درآن مهمان میشد. آب روی سطح زمین جاری است؛ ولی مفهوم حیات دارد و به آسمان میپیوندد.
باغها گل، درخت، میوه ، پرندگان و جهان حسی را در بردارند:
نویدی شرح مفصلی راجع به گلها، درختان، میوه ها و پرندگان میآورد. در دوحه الازهار در باب درختان باغ حرم از بید رعنا، بید موله، سرو، چنار، سفیدار، مشک بید، صنوبر، ارغوان، انار، سیب، گیلاس، نخل، شفتالو، آلو، بادام، عناب، سنجد، پسته، فندق، توت و انجیر نام میبرد. در منظومه جنه الاثمار، وی بخصوص به وصف میوههای باغ شاهی میپردازد. اول در صفت خربزه که لذت بخش است نوشته وسپس به توصیف شیرینی چهارده نوع مختلف آن میپردازد (چکانی، طارمی، آقبلی، اقبال، سبز خطان، خسروی، بابا شیخی، نباتی، بابری، ابدالی، محمودی، دود چراغ، ساق عروس، میرزایی ،) و آنها را با خربزه شهرهای دیگر مقایسه میکند و میگوید خربزه قزوین از همه برتر است و این نه تنها در شهر بلکه در «جمله نُه بلوک قزوین». شاعر خداوند را همچون پیوندگر انواع میوهها و باغبان جهان آورده است:
پیوند گر نهال ابداع تا میوه بر آورد به انواع
صنعش ز چهار باغ ارکان انگیخته میوه های امکان
بنابراین پیوند و قلمه زدن گیاهان انعکاسی است از خلقت. اما شاعر در مورد خربزه فراتر از طعم آن میرود و خطهای آنرا مانند هلال ماه و قوس و قزح، و شکل گردش را همچون گوی چوگان و کره هوا توصیف میکند:
خطهای زمردیش در پوست بدریست که صد هلال با اوست
یا آنکه بجایگاه جولان گویی ست بر او هزار چوگان
همچون کره هواست دلجوی از قوس و قزح خطش بهر سوی
و همچنین شیرینی آن «از آب حیات رسته»، رنگ سبزش نماد شیعیان است، و لذت آن «پر حال چو سرگذشت عشاق» میباشد. بنابراین خربزه جوانب مختلف خلقت و در نهایت عشق مؤمن به خدا را تداعی میکند. این نگاه در مورد «چیزهای» گوناگونی در باغ صدق میکند، که در شعر نویدی زنجیرههای ارتباطی بینهایتی را عرضه کرده که همه به خداوند منتهی میشوند. باید متوجه شد که تمام این «چیزها» بصورت انعکاس و صورت بیان میشوند:
سایه حق پادشه ملک و دین ساخته تمثال فلک بر زمین
و باغ شاه تمثالیست از انواع بی شماری از چیزهایی که خداوند همچون باغبانش پرورده است.
باغ نقاشیها را همچون عالم صوری در بردارد:
مثنوی دوحه الازهار نویدی بیشتر راجع به توصیف نقاشیهای قصرهای شاه و باغش در بهار است. نویدی آنرا در باز کردن آیه «ان ﷲ یحیی الارض بعد موتها» ميآورد؛ همچنان که نقاشی گذشته را زنده میکند، گلها زمین را احیاﺀ کند. توصیفش نشان میدهد که چگونه نقاشی، همه جای بناها را از معنا پوشانده است و مهمتر از همه کمک میکند به معنای باغ و شاه همچون آیینه خلقت. نقاشیها بناها را به دنیای صوری تبدیل میکنند. ایوان تمثیلی است از صفحه شعری با مینیاتورهای داستان سرا، کتیبههای شعر ، صور تزئینی و حاشیههای تذهیب. اینها کل ایوان را به باغی ابدی در بهار تبدیل میکند.
در و دیوارش از جنت نمونه ز شاخ و برگ و مرغ گونه گونه
نقاشیها وقایع تاریخی یا داستانهایی از آثار ادبی همچون اشعار نظامی را به تصویر میکشند که از این قرارند: شیرین و فرهاد و کوه بیستون- تصویر شیرین و خسرو و چشمه آب- تصویر مجلس بزم- تصویر شکارگاه- تصویر چوگان بازی – تصویر باغ و سیر جوانان در آن- تصویر مجلس یوسف و زلیخا و دست بریدن زنان مصر- تتمه حکایت مجلس بهشت آیین در ایوان- تصویر رزم – تصویر شکارگاه- صفت قپق اندازی. استعارههای نویدی ایوان شاهی و نقاشیهایش را به صفحه ای از دیوان سعادت تشبیه میکند، كه هم مفهوم دیوان بار عام دارد و هم مجموعه اشعاری است که شامل همان صحنههای نقاشی است. گنبد دیوان که با منبتکاری، آیینهکاری، نقاشی ابرها و فرشتگان و همچنین گچکاریها بانقشهای گل پوشیده شده، برای نویدی گلستانی است که شاید کتاب گلستان سعدی را نیز تداعی میکند.
زگچ بر لاجوردش گل بریده گل نسرین ز نیلوفر دمیده
نه گنبد آسمانی عالم افروز منبتهاش چن گلها به نوروز
گلستانیست در چشم جهان بین بروی لاله و گل رسته نسرین
توصیف نقاشیها در کتابهای دیگر نویدی نیز تکرار میشود.
بهر جانبش صورتی دلپذیر درو دل بهر صورت آرام گیر
ز شیرین و خسرو بیک سوی سور ز لیلی و مجنون بیک سوی شور
زلیخا و یوسف ز سوی دگر ربوده دل از دست اهل نظر
در آیین اسکندری نویدی بخشی را به تمجید شاه طهماسب که خود «نقاشی چیره دست و مانی سان بود و تعداد انواع صنایع و فنون نقاشی خوبی بود»، اختصاص میدهد.
بدوران خاقان جمشید سان شه انس و جان شاه طهماسب خان
قلم گشته در دور او محترم از آنرو که شاهیست مانی قلم
این موضوع میتواند باعث تعجب باشد، چرا که دينداران سنی از بازنمایی خلقت منع شده بودند، اما شاه شیعه 12 امامی را گسترش میداد و نه راست دینی سنی. نویدی هنر را ناشی از عقل اول میداند: خدا، نقاش اول، با قلمش ستون نور که خیمه آسمان بر آن است را خلق کرده است. داستان نویدی در مورد دو نوع قلم ، نقاشی را به درجه خطاطی که در تفکر اسلامی بالاترین هنر است میرساند.
قلم رسته از بیشه کاف و نون بود خیمه آسمانرا ستون
قلم نقش بند است و چهره گشای قلم بر دو نوع آفریده خدای
یکی از نبات آمده دلپذیر نی قند گشته بهر دبیر
دگر نوع ازو نوع حیوانی است کش از آب حیوان درافشانی است
او توضیح میدهد چگونه علی میرک، نقاش دربار، از راه سحر حلال، صورت جهان را در خیالش، همچون آیینه، منعکس کرده و بهر مخلوقی که برخورد میکرد، شبیه آن را ارائه میداد.
گرفته به امداد سحر حلال چو آیینه نقش جهان در خیال
و اینکه وی چگونه سوی آفرینش نظر داشته و سوادی زهر اصل برمیداشت. نویدی یادآوری میکند که میرک:
ازین رو محض روشن دلیست که نامش علی و ز نسل علیست
رسیدش بمیراث فیض جلی که هست این فن از معجزات علی
چرا که امام علی خطاطی عالی بود و اولین کسی بود که قرآن را تذهیب کرد، از این بالاتر، والی یعنی دوست خدا بود. حال اگر خدا دو قلم را ابداع کرده، نقاشی میکند، علی نقاشی میکند، خود پادشاه هم نقاشی میکند و قصر شاه هم کاملاً پوشیده شده از نقاشی است، چرا نویدی مفهوم «سحر حلال» را در نقاشی پیش میکشد؟
براي درک این مطلب بايد «داستان مناظره نقاشان چین و خطایی با چابک نگاران روم و فرنگ و اختراع اسکندر آیینه و اصطرلاب» را در توصیف نویدی دنبال کنیم:
در آن وقت صورتگران فرنگ کز آینه جان زدایند زنگ
بتصویر گشتند جادو رقم فشاندند جانها ز نوک قلم
که مانی خیالان رومی طراز بصورت شدند آنچنان سحر ساز
که از روی پاکیزگی و تمیز بجز جان نگنجد در آن هیچ چیز
بنابراین چینیها میبایست تکیه بر جادو کنند و از شاه خواستند به آنها خانهای بدهد که در آن برای چهل روز با چهل کارگر کار کردند تا ایوان را چنان صیقل دادند که مانند آیینه شد. وقتی اسکندر و بزرگان داخل شدند، ایوانی دیدند، که نه تنها در آن، عکس اشخاصی زیبا و شکوهمند دیده میشد، بلکه آنها حرکت نیز میکردند. وی آیینه ندیده بود و تعجب کرد.
ز هر کس که آمد درون یک مثال یکی در سخن دیگری در خیال
اروپاییان برتری چینیها را پذیرفتند زیرا هنرشان انعکاسی از طبیعت بود و نه تقلید آن. نویدی با این داستان به آیینه به عنوان وسیله درک حقیقت اشاره میکند. انعکاس در قلب هنرمند، همچون که در آیینه، منجر به فرآیندی خلاقانه میشود که در خیال وی شکل میگیرد.
تولید تصویر اغواگر نامشروع است. برای آنکه شرعی باشد، تصویر بایستی به ماوراء ظاهر «چیزها» دست یابد و از بیننده انتظار میرود که ماوراء صورت، آنچه دیده نمیشود را ببیند. بنابراین باغ شاه نقاشیهایی دارد که آنچه ماوراء صور هست، یعنی آفرینش را باز تاب میدهد. پس باغ ، همچنان کتاب شعر، مجموعه نقاشیهایی است که ميراث ادبی ایرانی را انعکاس میدهد. هر یک از نقاشیها در باغ، انعکاسی است از قلب شاعرانی که در اشعارشان وقایع گذشته و تاریخ خلقت را باز تاب نمودهاند.
باغ وقایع تاریخی، جشن، خیانت، افسانه ها و موسیقی را در بردارد:
در حالیکه از دیدگاهی غربی، اعمال انساني و چیزهای مادی به دو عرصه مجزا تعلق دارد، این تمایز در شعر نویدی صدق نمیکند. به جز حرکت که در آیینه، و زمان گذشته که در نقاشی و شعر منعکس است، زمان در باغ، به صور مختلفی فراخوانده میشود و باغ آن را بصورت سننی تاریخی، همچون چوگان بازی، تیراندازی و قپق اندازی، که در صحنه های نقاشی نیز به تصویر آمده است، در بر دارد. زمان در باغ به صورت هر نوع کنشی وجود دارد.
نویدی شاه طهماسب را با شاهان اسطوره ای مقایسه نموده و اعمال آنها را به یاد میآورد. شاه طهماسب به هرحال بیشتر به عنوان شاه دینپرور شیعه دوازده امامی و حامی شریعت وصف میشود. وی سایه خداست، نور پیغمبر و از نسل وی و دوازده امام است. نویدی بر نقش شاه همچون «شاه دین پناه» تأکید دارد و به یاد میآورد چگونه لوندبیک گرجی، با تمام لشکرش، پس از شکست در جنگ با شاه طهماسب، «بشرف اسلام مشرف» شد.
نویدی تصمیمات سیاسی شاه طهماسب را، پس از پناه آوردن با یزید به او، به طلب جانشینی سلطان سلیمان عثمانی، ماهرانه میسراید. شاعر اول ورود با یزید به قزوین ومهمانی استقبال از او در میدان جدید را توصیف میکند، و سپس داستان مهمانی دیگری که با یزید برای شاه داد و هدایایی که برای شاه آورده بود را با جزئیات شرح میدهد. آنگاه به وصف مهمانی دوباره که شاه برای بایزید ترتيب داد و هدایایی از جمله دو کتاب تذهیب شده که مهین بانو خانم و شاهزاده حیدر، که قرار بود جانشین شاه شود، به شاهزاده عثمانی پیشکش کردند را وصف کرده و در آخر، قسمتی را به خیانت بایزید و کشتن او اختصاص میدهد. نویدی خیانت وی را با آنچه یزید سنی به فرزندان امام علی، حسن و حسین کرد، برابر مینماید.
داشت ز آل علی دلی پر کین زانکه او با یزید بود قرین
هر که در دل بااو بود دشمن باد یارب جدا سرش از تن
به این ترتیب او از شاه سخاوتمندی که بایزید را بعنوان دوست پذیرفت به توصیف شاه همچون حامی شیعه میپردازد. در حالیکه واقعیت به گونه دیگری بود و این مسأله ای مذهبی نبود که منجر به قتل با یزید و همراهانش گشت، بلکه مسألهای سیاسی.
پس میتوان دید که باغ تنها شامل چیزهای مادی نیست. بلکه مهمانی، سخاوت یا خیانت، اتفاقات افسانهای و اعمال شاه زمان و دیگر کسان را در بر دارد. که این همه به گوناگونی خلقت اشاره می کند. باغها همچنین موسیقی را در بردارند، موسیقی که برای صوفی که به باغ دعوت می شود حامل پیامی بی واسطه است تا روحش از آن طریق فرا رفته، به وصال معشوق برسد.
بیا مطرب از نغمه دلپذیر خرد را برقص آور اندر ظمیر
که من هم برقص آیم از ساز تو بهوش آردم باز آواز تو
باغ شامل نور است:
برای نویدی، نور چند گونگی چیزها را در باغ آشکار می کند و امکان می دهد که این چندگونگی دریافته شود. چرا که از طریق نور، چیزهای مختلف، چه در باغ و چه در دنیا، آشکار می شود. چه نور درونی و چه نور بیرونی اهمیت دارند. بنابرعرفان ایرانی سهروردی، حقیقت جز تغییر بین نور و تاریکی نیست. در پرتو نور هر چیز آشکار می شود و نور اعلی سرچشمه وجود است. نور بنا به طبقات آسمان تغییر می یابد. جوهر اول، نور مطلق، همواره بر همه چیزهای خلق شده می تابد و آنها را آشکار کند. و به آنها از طریق پرتویش جان دهد.همه چیز در این دنیا از نور او ناشی است. هر زیبایی و کمال از رحمت اوست و رستگاری وصول به این نور است. پس درجه عرفانی هر موجود ناشی از نزدیکی وی به نور اعلی، یعنی درجه اشراق و پذیرش نور است.
باغ شامل فصلهاست:
بنا به نویدی، اساس باغ در باب دگرگونی است. پس تنها کثرت چیزها نیست، بلکه جا بجایی بین این چیزهاست. آفرینش به کارگاه نقاشی رنگارنگی تشبیه شده است. در بهار، باغ سراپا خوشی است و طبیعت در زمان شکوفایی و رویش است. با فرا رسیدن تابستان گلها می ریزند و میوه ها سر بر میآورند. باز رخداد خلقت، در فنای هر گلی که جایش را به میوهای میدهد، آشکار است. از این رو است که نویدی محمد را همچون گل سرخ فرا خواند وعلی را چون میوه ای که جایش میآید. وی نشان میدهد چگونه علی پرچم اسلام را پس از محمد میافرازد.
او بعد نبی علم بر افراخت چون میوه که جای گل سر افراخت
نویدی دوازده امام را مانند میوههایی که از خورشید، همانند دیگر میوههای دنیا نور گرفتهاند، توصیف میکند.
هر میوه که در جهان نما یافت از پرتو مهر مرتضی یافت
درفصل خزان، وقتی که باغ شبیه «دکان رنگرزان» میشود، بنظر میرسد که «باغ روشن شده بصد هزار چراغ». پاییز زیباترین فصل است زیرا رنگهایی که ملون آتش را به یاد میآورند. رنگهای پاییز ته رنگ و چرده خداوند است. در زمستان نویدی ابر جواهر نثار کنند را تصویر کند ؛ امید کاریز و رود قوی گردد؛ و زابرسیه نوید برف بخشد؛ چو از بند رهند بار سفید.
رود نخل از برف در زیربار چنان کز شکوفه بفصل بهار
ز برف آیه نور نازل شده پر از نور بام منازل شده
وقتی که هوا سردتر می شود آب دیوانه را بزنجیر آهن بندند، بزرگان از ایوان گوشه گیر شده و سریر را پیش بخاری نهند و همه به سوی آن پناه برند، گویی محراب است.
تغییر فصلها باز رخداد خلقت را پیش میکشد. جریان ممتد و قدیمی که به واسطه آن مخلوقات در هر لحظه در ردایی نو خود را آشکار سازند. همانطور که آب به یخ، سپس بخار و باز به آب تبديل میگردد، باغ نیز با اسامی مختلف در شعر نویدی معرفی شد تا دگرگونی را نما یا ن کند. خدا جوهر ازلی و ابدی است و ماهیتی است که خود را در هر لحظه به شکلهای وجود بیشماری آشکار کند؛ زمانیکه خود را در یکی پنهان کند، در دیگری نمایان شود. از این رو است که وقتی گلی در باغ از دیده رود، گل یا میوه ای دیگر جای آنرا میگیرد.
مخلوقات شامل شکلهای آشکار، متنوع، پی در پی و ناپایداری میباشند که جوهرشان در استقلالی دروغین نیست، بلکه در وجودی است که در آن، و از راه آن متجلي می شوند. بنابراین خلقت چیزی نیست جز ظهور باطن یزدانی در اشکال هستی.
به صورت در آوردن اشعار نویدی در یک نقاشی صفوی
برای بازنمایی باغ، نقاش می بایست تنوع چیزهایی که انعکاس خلقت است را در دلش آینه کند. وی به جای اینکه مانند شاعر فهرست بیشماری را تکرار کند، قراردادهایی را بکار میگیرد. اینها را میتوان در نقاشی علی میرک دنبال کرد )تصویر10 (. کتیبۀ «گشاده باد بدولت همیشه این درگاه» که بر در باغ در نقاشی نمایان است، همان است که بر درگاه دولتخانه شاه طهماسب در قزوین بود و در نقشه کمپفر دیده میشود. لکن این نقاشی با نقشه کمپفر تفاوت زیادی دارد. داستانی که در اینجا به تصویر کشیده شده نشان میدهد که باغ همیشه صحنه وقایع ای است. در اینجا حکیمی دیده میشود که نعشش با کلاهش و گل سرخی، بر صفه جلوی شاه نشین افتاده. در حالیکه حکیم پیروزی به او با لبخندی تمسخر آميز می نگرد و درباریان ناظر مسابقه بین آن دو حکیم میباشند. از نوشته ذیل صحنه چنین بر میاید که درحالیکه حکیم برنده «بعلاج از تن خود زهر برد»، رقیبش از ترس وردی که حکیم دیگر بر گل سرخ دمیده بود مرده است «وین ز یکی گل بتوهم بمرد».
تصویر 10: آقا میرک – کتابخانه بریتیش: 26 پشت /2265.
باید توجه کرد که فضای پیرامون شاه نشین پر از جزئیات منبتکارای شاه نشین، کتیبه ها، سنگفرش صفه و حوضهای سنگی با پرندگان و فواره است. در حالیکه در فضای پشت پرچین، باغبانی مشغول کار زیر درخت چنار و تاکی است که بر آن بالا میرود، نشان میدهد که باغ در آن طرف پرچین نیز میباشد. باغ هم داخل پرچین و درگاه است و هم خارج آن و شامل چنار و تاکی رونده، دو سرو و بید و بوتۀ گل سرخ و گلهای سنبلی است که کنار نهری میرویند و جوی ساخته شده بر صفه انعکاسی از آنست. نقاش به وضوح باغی را بتصویر کشانده است؛ اما این باغ تمام فضا را فراگرفته است. باغ شامل هر دو سوی دروازه است: شاه نشین، جوی و حوض، درختان سرو و مرغزار طبیعی که تا تپههایی که با درختان و گلهای وحشی پوشیده شده ادامه دارد. باغ چنان توصیف شده مثل اینکه تمام طبیعت بکر را در بر ميگیرد، و بیانتها است هر چند که پرچینی با دری باز که بر آن «گشاده باد بدولت همیشه این درگاه» نوشته شده است.
هانری کربن تفاوت بین این نوع تصویر و پرسپکتیو کلاسیک را یادآوری میکند. در اینجا هر عنصر در ابعاد واقعی و در حال نشان داده شود. برای دیدن تمام عناصر بیننده باید در خیالش به سوی هر آنچه بازنموده شده حرکت کند. تأمل بر تصویر بیننده را به سفری ذهنی در میان دنیایی بدون مرز می برد. گل سرخ، رسانه این نمایش، مفهوم خاصی دارد. ماریا سابتنبلی میگوید بوی گل سرخ، که همان بوی عرق پیامبر است، برای صوفی، همچون واسطی برای «تصور خیالی» خداوند است. این تجربه به مفهوم باغ همچون صورت جهان، معنای باغ همچون وسیلهای برای تدبیر بر آفرینش را میافزاید. اسبی در زمینه حاضر است تا، همچون عروج پیامبر، بیننده را به دنیای بالا برد. تمام عناصر دیگر در صحنه -باغبان، درخت چناری که تاکی بر آن پیچیده و دو سرو- میتوانند در تمام شعر نویدی همچون راهی برای رسیدن به غیب برداشت شود.
باغها نادیدنی برای اکثریت و قابل تخیل برای چندی
دیدیم چگونه باغ شاه چندگانگی چیزها در جهان از درختان، گلها، میوهها و صناعت انسان تا هنر، نقاشی، موسیقی، مراسم، اعمال، زمان قدیم،و آخرین ولی نه کمترین، شخص شاه را در خود گرد آورده است. شعر نویدی آشکار میسازد که همه این چیزها انعکاسی از خلقت میباشند. باغ «چیزهای» جهان را واین واقعیت که، وحدت آن همچون وحدت خداوند، نادیدنی برای حواس بشر و فراسوی فهمش است، را آینه کند. بهر حال اگر وحدت خلقت ماوراء ادراک بشر است، ما میتوانیم در شگفت باشیم که چگونه وحدت باغ قابل درک است. پاسخ آن در واقعه کیهانی است که نویدی ارائه داده و چه شعرش وچه باغ را، در آن واحد، روشن کند.
کتاب شعر نویدی به نام آیین اسکندری با ستایش معمول خداوند به مثابه شاه جهان آغاز میگردد که به قرینه نقش شاه همچون خدا در زمین را به یاد میآورد.
جهان آفرینا الهی تراست بملک جهان پادشاهی تراست
ز هستی تو هست بالا و پست تو هستی و هستی ده هرچه هست
ورای مدح شاه، این آغازی است برای تداعی باغ شاه بعنوان مکانی خدایانه. در توصيف نويدی از خلقت، لغات خاصی بکار می رود که با رجوع به تفسیر صوفیانه شیعه گری قابل فهم است. او خدا را با لحنی خطابی می خواند و بر هم صدایی واژه «هستی» و واژه «وجود» تأکید می کند. این انتخاب کیفیت موسیقی شعر را تقویت می کند و بر مفهوم خالق چون وجود کامل تاکید دارد.
«خرد اولین نقطه از کلک توست به آن نقطه شد خط عالم درست»
چو از ده خرد نه فلک ساختی وزان چار عنصر بپرداختی
از آن چار مادر وزان نه پدر سه فرزند شد زاده عالی گوهر
یکی زان سه مولود کان آمدست کزو آب و رنگ جهان آمدست
بنابر فلسفه ما بعد الطبیعه ابن سینا ، حقیقت و جوهر هر چیز بسته به وجود آن است و شناخت هر چیز در نهایت بصیرت وجود آن است و جایگاهش در سطوح مختلف وجود است که اسماء و صفات الهی را بیان می کند . هرچیز درجهان در عالم وجود وارد می شود. ولی خداوند، یا وجود کامل، که منشاء و خالق همه چیز هاست حلقهای از این زنجیر نمیباشد و تداومی ذاتی بین او و موجودات جهان نیست. بنابراین وحدت خداوند در چند گانگی چیزهایی است که مثل آبشار مخلوقاتی است که نویدی آنرا ارائه کرده و تداوم جایگزینی زندگی و مرگ ، آب و بخار ، شادی و غم ، نیکی و بدی؛ همچنانکه درشعرش دیدیم.
اما گسستی بین خدا و بشر هست که از طریق کیهان شناسی توضیح داده میشود. خداوند آن است که با نوک قلمش خطی برای آفرینش جهان می کشد . او خرد اول یا عقل کامل را پیش میآورد که خلقت عقول دیگر را آغاز می کند و نفوس و اجرام سماوی را تا دهمین عقل و نهمین نفوس و اجرام بر آن خط به زیر میکشد. پس از تداعی دنیای بالا ، نویدی به توصیف خلقت دنیای پایین میپردازد. از اجرام سماوی چهار عنصر ناشی میشود. از این چهار عنصر سه ماده ناشی میگردد:
مواد معدنی که به جهان رنگ میدهند، گیاهانی که سر از زمین بالا میآورند و آب حیات برای ماهیان دریا و پرندگان هوا. بنابراین بنا به فلسفه نویدی چیزها نباید به تنهایی مورد توجه قرار بگیرند ، بلکه بعنوان وجودهایی که، بصورت کل، جوهری که از آن ناشی شوند را آشکار میکنند. ولی این وجود جداگانه آنها این جوهر را از چشم انسانهای معمولی پنهان میکند. بنابراین وجود خدا ادراک و توجه بشری را مانع میگردد.
ازطرفی باغ شاه با جهان خاکی و کیهان در رابطه است. باغ وحدتی که از آن چند گانگی ظاهری چیزهای بی ربط در خلقت حادث می شود را انعکاس می دهد. نویدی توضیح می دهد چگونه تداوم خطی و نسبتی بین دوازده امام و شاه میباشد و می گوید که شاه آئینه خداست در زمین . این کیهان شناسی، دنیا و جامعه را در نظمی مذهبی ، شاهانه و اجتماعی جای می دهد، جائیکه سلسله مراتب دقیقا تعیین شده و تمام عرصه های روحانی ، ایدئولوژی، اجتماعی ، فرهنگی و دنیای فردی را می پوشاند. دنیای باغ شاه نه تنها شاه را در بر دارد بلکه منشاء چهار سوی یعنی جهات اصلی جهان را در بر دارد. این جهات جای چیزها را در دنیا و رابطه آنها با خداوند را در بالا تعیین می کند. بنابراین باغ آیینه اي است از نظم الهی و دربار صفوی نماینده ای است از نظم الهی در این جهان. وحدت باغ از ترکیب آن بصورت آیینه ی خلقت ناشی می شود، بهترین آیینه چرا که نظم آن را شاه، که سایه خداست، تعیین کرده است . ولی باید متوجه باشیم لازمه آنکه «باغی بصورت آیینه» ترکیب نماییم علم وجودی است که با تفکر غربی رایج بیگانه است.
واضح است که آینه خاکی وحدت الهی نمیتواند وحدت ظاهری را بدست آورد و شعر مانند باغ تنها به مجموعه ای از چیزهای بی ربط است. اتفاق کیهانی نمیتواند بر زمین صورت گیرد. آن بصیرتی کیهانی است که تنها در قلب صاف صوفی که آینه حقیقی خداست میتواند بدست آید. این میتواند در شعر نویدی یا نقاشی علی میرک نمایان شود که مانند واسطی بین خدا و انسانها اند و در باغ.ولی وحدت اثری که خلقت را آینه میکند قابل دید هر کس نیست و تنها در توان خیالی قلب صوفي قابل درک است.
نتیجه : باغها ما را در حضور مفهوم خلقت مشعوف کنند
برای نویدی باغ چند گونگی چیزهاییست که معنی شان می تواند واگرا بوده و از وحدت دور شود. به این دلیل است که باغ مرزی ندارد: نه برای اینکه منظره ای را در جلوی دید مان ارایه دهد؛ بلکه برای آنکه تجربه ای از خلقت بی انتها را امکان دهد. بنابراين باغ دنيايی تجربی را نمایان كند كه در آن انسانها میتوانند در قلمرو ذات الهی زندگی كنند، هر چند كه وحدت آن ناديدنی است. شعر نويدی تاكيد بر اين دارد که جوهرآن از ادراك عام گريزان است و تنها صوفي است كه قادر است آنرا در قلبش صورت دهد. آنچه گفته شد دو نتيجه دارد:
اول؛ چندگونگی چيزهای ظاهرا بی ارتباط – موجودات زنده، اشيا ساخته شده، اعمال و هنرها- يكي از شروطی است كه جايی را كيفيت باغ دهد، زيرا چنانكه ديديم حقيقت و جوهر هر چيز وابسته به وجود آن است. اينجا ما با مفهوم جوهری روبرو مي شويم كه برای كسی با ادراك افلاطونی پارادخشانه می آيد. ولی بنا به ادراك صوفی اسلام شيعه، هيچ جدايی بين جوهر و وجود نیست. موجودات، چيزهای باغ تنها سايه ای از جوهر چيزها يا عقل كامل نيستند؛ بلكه آنها بيانی از جوهر می باشند. «هستن» و «وجود داشتن» يكي و همان فعل است. چيزهايی كه در باغ گرد آمدهاند جوهر الهی را حاضر میكنند. ذات جدا از وجود متعالی نيست.
دوم؛ صوفي باغ را همچون انعكاسی از انعكاس خلقت در قلب خود میبيند و حضور در باغ هم وسيلهای است برای او تا جوهر الهی را آینه کند. گوناگونی چيزها در باغ كه كثرت جوهرهای خلقت را انعكاس ميكند، دل صوفی را قادر میكند كه يكتايی خدا را درك كرده و آینه کند.
وحدت باغ نيز ناشی از انعكاس خلقت در قلب مؤمن معتقد است. باغهای دنيايی بايست همانند وسيله ای برای رسيدن به نظم كيهانی دنيای بالادرک شوند. اين نيست كه بگوييم باغ، كيهان يا خلقت را معنی مي دهد يا نمايانگر آنست. باغ معنايی ندارد. متنی نيست كه بخواهيم آنرا رمزگشايی كنيم. اما وسيله ای است برای صوفی كه قلبش را همچون آيينه به خدا پيشكش كند تا قلبش حضور «هو» را آيينه كند.
باغ جايي است با ظرفيت معرفت وجودی و نمايانگر جوهر نيست، حتی همچون نمادی. تنها از طريق كنش خيالی مؤمن واقعي كه قلبش خداوند را آيينه می كند، باغ مي تواند همانند آيينه خلقت درك شود. بنابراين برای فهم آنكه باغ برای شاهان صفوي و مردم آنها چه بود؛ بايست اين هم شدگی باغ و كيهان را درك كرد.
:“ The garden city of Shah Tahmasb reflected in the words of his poet and painter in "
The Interlacing of Words and Things in Gardens and Landscapes: Dumbarton Oaks Symposium 2009, edited by Stephen Bann, Dumbarton Oaks Colloquium Series in the History of Landscape Architecture XXXIII, 2012: pages 95-114.p
- افزودن دیدگاه جدید
- بازدید: 5544
- نسخه قابل چاپ
- ارسال به دوستان